فایل صوتی برای نابینایان، در انتهای این مقاله
تاریخ انتشار این مقاله: دهم آوریل ۲۰۲۳ میلادی
مقدمه
تعریفی که برای خرافه در دیکشنری پیشرفته آمریکائی[1] و در فرهنگ لغت پیشرفته دانش آموزان دانشگاه آکسفورد [2] بریتانیا آمده است تقریبن یکسان می باشد.
" اعتقاد به آنکه برخی وقایع خاص، به صورتی رخ می دهند که با منطق و علم قابل توضیح نیستند. اعتقاد به آنکه برخی حوادثی خاص خوش و یا بدشانسی می آورند.
برای مثال شکستن آینه عامل بدشانسی تلقی می شود. هر فرهنگ، دارای خرافات خود می باشد." [سند اول]
چند مثال از دیکشنری انگلیسی دانشگاه آکسفورد:
۱- ترس و وحشت از چیزی ناشناخته و اسرارآمیز یا خیالی. به ویژه در مورد دین، اعتقاد و یا اعمال(ریتوالهای) مذهبی که بر ترس و یا جهالت استوار باشد.
۲- یک سیستم مذهبی غیرمنطقی؛ یک دین کاذب، بت پرست یا با محوریت یک خدای دروغین. ....
۳- با دقت بیش از اندازه کارکردن (وسواس).
۴- به طور کلی اعتقاد غیر منطقی یا بی اساس.
[سند دوم]
در فرهنگ های لغات فارسی، کلمه خرافه را عمدتن مترادف با "موهوم" و "غیر واقعی"، "افسانه" و "کلام باطل" آورده اند.
در فرهنگ های لغت آلمانی نیز به همان موارد فوق اشاره شده به علاوه مسائل دیگری چون:
- اعتقاد به اثربخشی نیروهای ماوراء طبیعی مانند جادوگری، طلسم و جادو.
- اعتقاد به وجود شیطان.
- اعتقاد به فرمول های گفتاری مانند توی توی توی (Toi Toi Toi) که میان آلمانها بسیار رایج است و به مفهوم آرزوی موفقیت نمودن برای شخصی است که می خواهد کاری را انجام دهد.
با بررسی همه آنچه مراکز علمی و آموزشی و فلسفی جهان در مورد «خرافه» عنوان داشته اند به این نتیجه ساده می رسیم که اعتقاد عمومی این مراکز در یک جمع بندی کلی این است که:
" هرآنچه با منطق و علم و عقل، انطباق نداشته و یا با آن در تضاد باشد، در محدوده خرافه قرار می گیرد."
در این رابطه گویا گوته [3] شاعر نامدار آلمانی یک نظریه مخالف اما شاعرانه دارد. او می گوید:
"خرافه متعلق به جوهر انسان است و وقتی به طور کامل به پس زدن آن می اندیشی، به عجیب ترین گوشه ها و زاویه ها فرار می کند و از آنجا، زمانی که خود را تا حدودی
در امنیت می پندارد، ناگهان مجددن نمایان می شود. (یوهان ولفگانگ فون گوته)
[سند سوم]
آنالیز مطلب از زوایای مختلف
تعریفی که فوقن ارائه شد، بسیار کلی می باشد و بر آن اساس نمی توان تشخیص داد که بطور مشخص به چه موضوعی می توان لفظ «خرافه» را اطلاق نمود. دلیل این امر را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد.
برای آنکه بتوانیم به یک جمعبندی منطقی و همه شمول، در مورد آنکه چه چیز در زمره خرافات قرار می گیرد دست یابیم، لازم است مسئله از دیدگاه های متفاوت، مورد ارزیابی قرار گیرد. زیرا یک اظهارنظر دینی و یا علمی، فلسفی و یا یک مطلب بی ریشه عامیانه در یک ردیف قرار نداشته و نمی توان همه آنها را با تنها یک یا چند شاخص یکسان، مورد سنجش قرار داد. از اینرو با تجزیه و تحلیل مطلب در چند بن مایه اصلی شناخته شده، ابتدا یک دسته بندی منطقی را ارائه می دهیم و بر آن اساس کوشش خواهیم کرد با محدود کردن حلقه این مقوله، به مصادیق صحیح آن دست یابیم.
خرافه در تئوری های علمی
ممکن است شما با خواندن تیتر این بخش، از خود سوال کنید: "مگر می شود علم دچار خرافه باشد؟" زیرا ملاک آن است که هرچه با علم قابل توضیح نباشد در زمره خرافه قرار می گیرد. در اینصورت باید پذیرفت، یا تعیین علم به عنوان ملاک تشخص، کار صحیحی نیست و یا با توضیحاتی که در پی این کلمات خواهند آمد، خواهید پذیرفت که در علم نیز می تواند خرافه وجود داشته باشد و یا در انتهای مقاله با طرز فکر ما در مورد این مقوله هم نظر خواهید شد.
در اینجا با یک مثال به بررسی آنچه گفته شد می پردازیم.
آزمایش گربه شرودینگر[4]
در این آزمایش فرضی، گربهای در داخل یک جعبه دربسته در نظر گرفته می شود که در آن، یک شیشه گاز سیانور به همراه یک چکش و یک زنزور(حسگر) که قادر است تشعشع ساطع شده را دریافت کند، و یک منبع ایجاد تشعشعات نیز وجود دارد. در این آزمایش، برای ذرات پرتوزا که تشعشع ایجاد میکنند نیمه عمر در نظر میگیرند. حال فرض کنید حسگر و چکش طوری تنظیم شده باشند که در صورت تابش موج پرتوزا بین ساعت ۱۰ و ۱۰:۰۱، چکش، شیشه حاوی گاز را شکسته و گربه بمیرد. حال سوال از دید یک ناظر آن است که اگر در ساعت ۱۰:۰۱ در جعبه را باز کنید چه خواهید دید؟
جواب از نظر مکانیک کوانتم آن خواهد بود که اگر با در نظر گرفتن نیمه عمر منبع، احتمال تابش بین ساعت ۱۰ و ۱۰:۰۱ را ۵۰ ٪ پیشبینی کنید، در آن صورت گربه داخل جعبه در زمان برداشتن در جعبه ۵۰ ٪ مرده و ۵۰ ٪ زنده است. اما واقعیت قابل مشاهده آن است که وقتی در جعبه را برمیدارید خواهید دید که گربه یا مرده یا زنده است. به عبارت ساده تر، مرده و یا زنده بودن گربه بستگی تام به ناظر دارد. [سند چهارم]
این امر یک پارادوکس علمی می باشد که با درک معمول و روزمره ما در زندگی عادی قابل قبول نیست زیرا اگر از یک فرد عادی سوال شود که در مورد حیات یک گربه در داخل جعبه چند امکان وجود دارد او بسرعت و بی درنگ خواهد گفت، گربه یا مرده است و یا زنده می باشد. گرچه از دید ما در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان، با تعاریفی که ما ارائه می دهیم می توان آزمایش فرضی شرودینگر را تصحیح و قابل درک و قابل قبول نمود.
حال سوال این است: در این وضعیت چون این آزمایش با یافته های فیزیک نیوتنی مغایرت دارد، آیا می توان آن را یک خرافه دانست؟
آلبرت اینشتین، گرچه تا حدودی مکانیک کوانتم را مورد تأیید قرار می داد با این حال چنین آزمایشاتی را ایدئالیسم علمی تلقی می نمود. اما با در نظر گرفتن زبان آکادمیک آن زمان و با پذیرفتن بند چهارم از تعریفی که از دیکشنری انگلیسی دانشگاه آکسفورت، فوقن ارائه شد، افراد مطلقن علم گرا، لاجرم باید بپذیرند که این آزمایش و نتیجه ناشی از آن، یک خرافه است.
به اعتقاد من چنین پارادوکسهایی که تعداد آنها در مباحث علمی بسیار هستند و برخی از آنها، مانند آزمایش فوق که طبق دسته بندی ویلارد کواین[5] جزو پارادوکس های صحیح می باشند و یا انواع پارادوکس های دیگر را به هیچ وجه نمی توان خرافه نامید. [سند پنجم]
در این رابطه یک دلیل اصلی، آن است که وقتی می گویید یک مطلب غیرعادی، زمانی خرافه تلقی می شود که با علم سازگار نباشد، سوالی که پیش می آید آن است که آیا همه انسانهایی که یک امر را خرافه می دانند به همه علوم آکادمیک رایج، مسلط هستند و از همه ریزه کاری های علوم باخبر می باشند؟ آیا اصولن یک چنین شخصی در جهان وجود دارد؟
در علم ریاضی معادلاتی وجود دارند که نتیجه آن، بی نهایت است!! حال سوال این است که آیا کسی می تواند توضیح دهد، برای مثال، جرم بی نهایت یعنی چه؟
با این وصف می توان همه این پارادوکس ها را یک نظریه پردازی علمی دانست و نه یک خرافه، که بر اثر فقدان اطلاعات در مورد چگونگی آفرینش مطرح شده اند. برای مثال نظریه ایجاد جهانهای کوانتمی موازی که ما آن را در بخش متافیزیک پژوهشکده در چند مقاله تصحیح و تشریح نمودیم. [سند ششم]
اولین نتیجه گیری ما آنکه: یک تز ویژه که در مراکز آکادمیک مطرح می شود را نمی شود به صرف آنکه مغایر با یافته های کنونی علوم رایج ، که یک پارادایم غالب در همان زمینه است، خرافه دانست.
خرافه از دیدگاه الهیاتی
حال بیایید مطلب را از دیدگاه الهیات مورد بررسی قرار دهیم. در دین مسیحیت اعتقاد بر آن است که عیسی تنها دروازه عبور است و نجات، تنها از طریق اعتقاد به او امکان پذیر است. آیا فکر نمی کنید که این امر با منطق و حتی علم و فلسفه در تضاد کامل است، زیرا این طرز تلقی، خط بطلانی بر همه شمول بودن خدا می کشد و او را تبدیل به یک خدای مسیحی می کند، زیرا قرار است باقی افراد بشر که تعداد آنها به مراتب از مسیحیان بیشتر است، همگی به جائی که آنها جهنم یا دوزخ می خوانند سرازیر شوند!! از آن گذشته این امر نشاندهنده آن است که ما با یک خدای نادان نیز روبرو هستیم، زیرا خلقت را طوری برنامه ریزی نموده است که اکثریت مطلق، به بیراهه می روند و قادر به یافتن راه صحیح نمی باشند.
مسلمانان نیز چنین ادعایی را مطرح می کنند که چون اسلام آخرین دین است، پس همه پیروان ادیان دیگر باید بدان بیاویزند، در غیر اینصورت به جهنم درخواهند افتاد!! [سند هفتم]
در دنیای صنعتی حاضر، زمانی که شما تصمیم می گیرید یک کارخانه را ایجاد کنید، به شرکت های برنامه ریزی مراجعه می کنید و آنها برای شما نقشه نحوه تشکیل چنین شرکتی را تهیه می کنند و در آخر نیز با ارائه محاسبات ریاضی و با در نظر گرفتن مارکت به شما می گویند که این کارخانه برای مثال از ۸۰ تا ۹۰ درصد سود دهی خواهد داشت. با این وصف آیا می توان ادعا نمود که:
"خدا، عقل و درایتی مادون مخلوق خود دارد و نتوانسته سیستمی را پایه گذاری کند که حداقل همان ۸۰ درصد جهان صنعت به راه راست مایل یا هدایت شوند، طوری که لازم نباشد میلیاردها نفر به
علت نپذیرفتن این یا آن دین و داشتن عقاید مخالف، از رده خارج شوند!؟"
با وجود همه آنچه گفته شد، نمی توان هیچ کدام از چنین ادعاهایی را در قلمروی خرافه جای داد، زیرا به عقیده من، آنها در رده تعصب دینی و خشکه گرائی مذهبی که نوعی دگماتیسم است قرار می گیرند. با پیشرفت روحی، به مرور زمان، از شدت این نوع از اشتباهات مذهبی و فرقه گرایانه کاسته خواهد شد.
دومین نتیجه گیری ما آنکه: تعصب کور و دگماتیسم مذهبی را نمی توان خرافه نامید.
خرافه از دیدگاه منطق
یکی دیگر از ملاکهایی که دیکشنری پیشرفته آمریکائی و همینطور در فرهنگ لغت پیشرفته دانش آموزان دانشگاه آکسفورد برای تعریف خرافه تعیین شده است، «منطق» می باشد. این بدان مفهوم است که اگر اعتقاد و یا عملی بر خلاف منطق باشد، یک خرافه محسوب می شود.
دراویش قادریه، به ویژه دسته قادری کسنزانی، در مراسم ویژه خود، دست به کارهای عجیبی می زنند که طبق هیچ تفکری صحیح و منطقی قلمداد نمی شوند. آنها مشت مشت شیشه می جوند و مانند شکلات تیغ می خورند. سیخ های آهنین تیز را بر اعضای بدن خود فرو می کنند و حتی یک شمشیر درسته را می بلعند و انجام ریتوالهایی مانند آن. حال منطق و حتی علم به ما می گوید با انجام چنین اعمالی، شما بشدت آسیب خواهید دید و یا حتی خواهید مرد، اما شاهد آن هستیم که حتی قطره ای خون از بدن آنها نمی آید. [6]
آتش بازی دراویش رشته های مختلف که طی آن سر و صورت خود را بشدت به قطعات ذغال های برافروخته می کوبند، بدون آنکه بسوزند و یا کوچکترین آسیبی ببینند، ما را حداقل وادار می کند که تعریفی نوین از مفهوم منطق ارائه دهیم. برای مثال می توانیم بگوئیم:
"منطق متداول که در یک زندگی معمول معتبر است ما را از انجام چنین اعمالی باز می دارد. زیرا انجام چنین اعمالی هیچ نتیجه مفیدی در بر ندارد."
در اینجا باید اذعان کنم که ما در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان بر اساس آموزش های استاد الهی، اساسن و عمیقن با چنین اعمالی مخالف هستیم، اما در این قسمت از مقاله، در حال بررسی دامنه صحت کلمه منطق و یافتن مفهوم حقیقی خرافه هستیم و چنین اعمالی، تعریف متداول منطق را نقض می کنند.
حقیقت آن است که با آنکه هیچ انسان عادی به انجام چنین ریتوال هایی مایل نیست، با این حال نمی توان این اعمال را خرافه نامید، زیرا شاهد آن هستیم که انجام آن، ناقض قوانین فیزیکی و فیزیولوژیک می باشد. از اینرو می توان این مراسم را جزو مسائلی دانست که علوم آکادمیک از واقعیت آن بی خبر می باشند و یقینن روزی دانشمندان خواهند توانست دلیل نقض آشکار قوانین بیولوژیک مستتر در چنین اعمالی را بیابند. رشته بی انتهایی از این اعمال را می توانید در کشور هندوستان در میان جوکی ها بیابید.
سومین نتیجه گیری ما آنکه: بر اساس یک روش تحلیلی باید پذیرفت: صرف آنکه عملی از دید اکثر مردم برخلاف منطق باشد، دلیل بر خرافه بودن آن عمل نخواهد بود، مگر آنکه این اعمال موارد دیگری را نیز نقض کنند که به تشریح آن خواهیم پرداخت.
خرافه از دیدگاه فلسفه
زاویه دید فلسفه نسبت به علم و منطق کمی بازتر است، زیرا در نگرش های خود، موارد متافیزیکی را نیز در نظر می گیرد و می پذیرد که چنین رخدادهایی که به زعم ما خرافات هستند می توانند با بینشی متفاوت، قابل بحث باشند. از اینرو در جهان فلسفه، خرافه چندان مورد تجزیه و تحلیل جدی قرار نمی گیرد. مضاف بر آن، در آثار همه فلاسفه نامدار به یک بینش کلی بر می خوریم که مؤید این واقعیت است که آنچه برای تو نادرست است ممکن است از دیدگاهی دیگر صحیح محسوب شود.
بیایید در این رابطه، عادت وحشتناک آدمخواری[7] در برخی از قبایل جنگل های آمازون را در نظر بگیریم. کاملن بدیهی است که همه انسانهای متمدن جهان این عمل را بر خلاف فلسفه زندگی یا عقل، منطق و علم می دانند، اما از طرف مقابل، برای همه افراد آن قبایل، آدمخواری به همان اندازه امری بدیهی تلقی می شود که برای ما شهرنشینان، خورد یک بیگ مک[8] در مک دانلد[9].
در این راستا شما هر گونه دلیلی را بر ضد این عادت نامعمول برای اعضای آن قبایل بیاورید، آنها نیزهمان دلایل را برای شما در مورد تغذیه از بیگ مک خواهند آورد. خاصه آنکه خوردن گوشت انسان در وضعیتهای ویژه، در فقه اسلامی، مجاز دانسته شده است.
چهارمین نتیجه گیری ما آنکه: از دیدگاه فلسفه نیز نمی توان مسائلی که مغایر با یافته ها و اعتقادات عموم باشد را در رده خرافه دسته بندی نمود.
از نظر روانشناسی
در این مورد بحث به درازا نخواهد کشید، زیرا از دیدگاه این علم، گذشته از آنچه همه افراد با دیدگاه های مختلف، خرافه می پندارند، کوچکترین حرکت و یا گفتاری که مغایر با یافته های آن باشد، حتی می تواند در زمره یک بیماری روانی محسوب شود. در این مورد یک رساله علمی در قالب چهار مقاله به نام «ارائه یک پارادایم انقلابی در علم روانشناسی- "روانشناسی نوزادان"» را تهیه نموده ام. فکر می کنم در آن مقالات به دقت و عمیقن این مسائل آنالیز شده اند.
[این سری مقالات در تاریخ اول ماه جون ۲۰۲۳ میلادی در بخش «روان شناسی» سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان انتشار یافت. مقاله اول- مقاله دوم- مقاله سوم- مقاله چهارم]
خرافه از دیدگاه مذهبی
ابتدا باید دانست که هر دین اصلی به مرور زمان دچار انشعاب می شود. این انشعابات را مذاهب ناشی از یک دین می نامند و از هر مذهب نیز رشته هایی جدا می شوند که به آن فرقه و یا آئین می گویند.
بطورکلی هر دین واقعی دارای چهار مرحله زیر است:
۱ - شریعت که در میان این مراحل، پست ترین سطح محسوب می شود.
۲ - طریقت که در واقع شروع عرفان و درونگرائی می باشد.
۳ - معرفت که ابتدای خودشناسی و شناخت مبدا خلقت است.
۴ - حقیقت که آخرین مرحله عرفان است.
- بخش نهائی مرحله حقیقت، جهانبینی سیرکمال و یا طب روح است که نُک قله عرفان و جوهرکشی آن نیز محسوب می شود. در این نقطه است که اگر شخص بر اساس خط مشی تعیین شده رفتار کند، در انتها به یک اهل حق واقعی تبدیل می شود و به کمال نهایی روحی خود دست خواهد یافت. این بخش از مرحله حقیقت که در واقع انتهای مسیر است، توسط استاد الهی به عنوان جوهرکشی مراحل دانشگاهی سیرکمال روحی ارائه شده است.[سند هشتم]
در این میان خرافات همیشه در مرحله اول، یعنی شریعت نمایان می شود، زیرا چه متولیان مذهبی و چه مریدان آنها، از سطح نازلی از سواد، حتی در مورد همان مذهب مورد تأیید خودشان، برخوردار هستند و چون به عدم ثبات در زندگی شخصی نیز گرفتار می باشند، به هر آنچیزی می آویزند که تصور می کنند می تواند در مسیر فائق آمدن بر مشکلات، لااقل تا حدودی به آنها کمک کند.
در مورد متولیان بالاتر که حداقل از دین و مذهب خود اطلاع کافی دارند، مشکل صورت دیگری دارد. این بدان معناست که این افراد به معضل تواتر در احادیث و روایات کتب اساتید ماقبل خود گرفتار آمده اند. به عبارت ساده تر، اگر هم فردی از این افراد، متوجه اشکالی در نکات ارائه داده شده در آن کتب بشود، از بررسی و یا برملا کردن آن خودداری نموده، لب به سکوت می بندد، زیرا می داند در غیر اینصورت به عذاب تکفیر دچار خواهد شد. از جمله این موارد می توان به اجباری دانستن حجاب زنان اشاره نمود که در فقه اسلامی آمده، ولی در کتاب مقدسشان یعنی قرآن به عنوان یک امر اجباری وجود ندارد.[سند نهم]
عوام و مذهبیون صرف
در مقاله «نخبه کیست» که در تاریخ پنجم مارچ ۲۰۲۲ در بخش فلسفه در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان انتشار دادم، ضمن بحث در مورد آنکه نخبه کیست، مفهوم عامه را نیز بررسی نموده ام. با در نظر گرفتن آن اوصاف، اگر عامه را توده مردمی بدانیم که عمدتن نه سواد آکادمیک دارند و نه به مطالعه، تمایلی نشان می دهند و ضمنن زودباور نیز می باشند، و به ویژه اگر گرفتار معضلات زندگی مانند فقر و بیماری نیز باشند، می توان گفت:
" این افراد بهترین جاذب آنچیزی هستند که خرافه نام دارد."
کلمه عوام می تواند در یک اجتماع، مجموعه وسیع تری از افکار و یا اعتقادات مردم را دربر گیرد. برای مثال یک فرد عامی از کلماتی استفاده می کند که مطلقن مفهوم آن را نمی داند. شما فکر می کنید که چند نفر از مردم، مفهوم کلمه کوچه بازاری «الدنگ»[10] را می دانند؟ و این در حالی است که این کلمه به کرات از طرف همین افراد، مورد استفاده قرار می گیرد. تأثیرپذیری، بدون تحلیل عقلی از گفته این و یا آن که بدون کوچکترین سندی ارائه شده است نیز از گرفتاری های افرادی است که حتی ممکن است دارای تحصیلاتی هم باشند، با این حال، به همین سبب خود را در زمره عوام قرار می دهند.
از آنجا که مذهبیون صِرف و بی مایه نیز عمومن از همین طبقه هستند، هم جاذب و هم تشدید کننده مسائلی بی پایه و اساس می باشند و با تأکید و اصرار و شاخ و برگ دادن به این قبیل مسائل، برای خود جایگاهی اجتماعی! و مالی در میان عوامل دست و پا می کنند.
در این رابطه از انصاف نباید گذشت که این سردمداران عامی مذهبی، بدون آنکه از علم روانشناسی اطلاعاتی داشته باشند، بر اثر تداوم در کار تحمیق توده مردم، آموخته اند که با استفاده از ایجاد ترس و وحشت، می توان جایگاه خود را حفظ نمود. ساختن احادیث جعلی و بزرگنمائی اتفاقات مذهبی و ساختن دگماهای وحشت زا نیز از ابزار دیگر متولیان خشکه گرای مذاهب در این مسیر است.
با این حال برای درک بهتر این مطلب، ابتدا لازم است به یک جمعبندی کلی در مورد ارائه یک تعریف قابل قبول از خرافه برسیم. گرچه تفسیر نهائی و مطلق «خرافه» نیز، کاریست غیرممکن، اما در یک پروسه محدود سازی از مفاهیمی از این دست، می شود به نتیجه ای رسید که برای اکثر ساکنین زمین قابل قبول باشد.
خرد جمعی
تا اینجای کار متوجه شدیم که هرچیزی را نمی توان، با وجود مغایرت با همه تعاریفی که در همه فرهنگهای لغات آمده، در محدوده خرافه قرار داد. اما در هر حال باید یک تفسیر مناسب که با خرد جمعی در تطابق است وجود داشته باشد تا بر آن اساس بتوان تعاریف بی پایه و بی مایه را تشخص داد.
دو نمونه از یک مورد مشکوک:
در کشور هندوستان عده ای از هندوان، شستشوی سر و صورت را با ادرار گاو، و برخی مسلمانان، نوشیدن ادرار شتر را نافع و برطرف کننده برخی بیماری ها می دانند. از دید من هر دو مورد را می توان در زمره مواردی قرار داد که معرف مفهوم خرافه هستند. دلیل آنکه، اگر هم بپذیریم که امکان دارد ادرار این دو حیوان نجیب مفید باشد، پیشرفت علم در حدی هست که بتواند در آزمایشگاه های خود، حداقل این مایعات را از موادی که ضرر آن برای پوست و معده و روده اثبات شده اند تصفیه کند. یا حتی اگر بپذیریم که شاید همان مواد زائد نیز به همراه باقی محتویات ادرا می توانند مفید واقع شوند، کراهتی که از استفاده از این کار به انسان دست می دهد، می تواند از نظر روانی، اکثریت مطلق انسان های عادی را از استفاده از این مایعات برحذر دارد.
نمونه دیگر، انتظار خروج یک انسان از قعر چاه در یک روز نامعین برای رستگار نمودن انسان است. این امر را می توان یک خرافه دانست، زیرا همه جوانب این داستان در هاله ای از ابهام قرار دارد و مجهولی بر مجهولات ما می افزاید.
از همین نوع داستانهای مذهبی که می شود براحتی مارک خرافه بر آن نهاد، داستان آتش داغ جهنم و سر نگونی پی در پی انسانها به دستور و بر حسب تشخیص سردمداران مذهبی!! در آن محیط است.
یک مورد حیرت آور دیگر آنکه، در کشور هندوستان هر هفته میلیونها لیتر شیر را بر روی مجسمه شیوا می ریزند و این در حالی می باشد که بیش از نیمی از هندی ها زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند. بر طبق یک خرد جمعی می توان این نوع ارتباط با بزرگان دینی و اعتقادی را نوعی خرافه تلقی نمود، زیرا اگر بپذیریم شیوا نیرویی از جهان نور است، سوال این خواهد بود که آیا انسان دوستانه تر این نخواهد بود که این ماده مغذی به کودکانی که از گرسنگی در حال مرگ هستند داده شود. خاصه آنکه این عمل، ظاهرن هیچ نتیجه ملموس و عینی مثبتی را در برندارد و اگر هم از نظر معنوی، خواصی بر آن مرتبط است باید کسی پیدا بشود و آن را توضیح بدهد. از آن گذشته، اگر این عمل در یک کشور ثروتمند مانند آمریکا به انجام می رسید، شاید امر چندان مهم وعجیبی تلقی نمی شد. اما هندوستان داستان دیگریست.
پرستش امامزاده های بی هویت در گوشه و کنار ایران را نیز به سادگی و بدون شرح و تفسیر می توان در رده بندی خرافه از بدترین نوع آن، یعنی شارلاتانیزم مذهبی ارزیابی نمود.
محدوده خرافه می تواند از یک وسعت بسیار بزرگ، یعنی اعتقاد به وجود خدا تا یک مجموعه کوچکتر چون تعیین خط قرمز هایی مانند آنچه فوقن عنوان شد، متغیر باشد. با این حال برای یافتن یک پاسخ کلی مبتنی بر خرد جمعی، فکر می کنم همین چند مثال ساده کافی باشد. بنابراین با در نظر گرفتن همه آنچه گفته شد، تعریفی که ما ارائه می دهیم چنین است:
" آنچه بر مبنای یک خرد جمعی با حقوق انسانها و سلامت محیط زیست، عقل، علم و منطق عمومی همسو نباشد را می توان با رعایت احتیاط ، خرافه قلمداد نمود."
زیرا از آنجا که ذره ای از خدا در وجود فرد به فرد نوع انسان، حاضر است، جمع و اکثریت بر فرد و اقلیت برتری دارد و به همان نسبت رای اکثریت بر نظر اقلیت غالب است. با این همه، تفسیر آنکه این یا آن مطلب یا نظریه و اعتقاد، بطور مطلق، خرافه است غیرممکن است و موکول می شود به اعتقادات و یافته های ذهنی هر فرد نسبت به محیط خارج از خود. [سند دهم]
یک امر مهم دیگر آنکه، زمانی یک حکومت می تواند آنچه را خرافه می پندارد قدغن کند که آن مطلب، زندگی انسانها و محیط زیست را به خطر انداخته باشد و یا به عنوان یک پتانسیل در آینده به خطر بیاندازد. در غیر اینصورت انسانها آزاد هستند در امنیت با اعتقادات شخصی و گروهی خود، به زندگی ادامه دهند، گرچه من و شما آن عقاید را خرافه بدانیم. دلیل اصلی آن این است که هیچکس قادر نیست آن خدای حقیقی را تعریف و تفسیر کند و یا بدقت بداند که او چه کسی را می خواهد. به قول صوفیان پاکستان:
" حُسن جانا کی تعریف ممکن نهی"[11]
برای من شخصن، بزرگترین خرافه که مصداق کامل و بارز شارلاتانیزم مذهبی می باشد، آن است که:
" تو دیگران را متهم به مفسد فی الارض بودن کنی در حالی که خودت بزرگترین فاسد روی زمین هستی."
در انتها مایلم این مقاله را با یک جمله از گوته، شاعر نامدار آلمانی به انتها ببرم:
" خرافه شعر زندگیست، از اینرو خرافی بودن آسیبی به شاعر نخواهد زد. "[12]
با سپاس و قدردانی از صبر و حوصله شما در مطالعه این مقاله
بازگشت به بخش «علوم فلسفی»
اسناد
سند اول: https://www.oxfordlearnersdictionaries.com/definition/american_english/superstition
سند دوم: https://www.oed.com/oed2/00242809
سند سوم: Quelle: Goethe, Maximen und Reflexionen. Aphorismen und Aufzeichnungen. Nach den Handschriften des Goethe- und Schiller-Archivs hg. von Max Hecker, 1907. Aus Kunst und Altertum, 4. Bandes 2. Heft, 1823 ] "
سند چهارم: آزمایش گربه شرودینگر . منبع آلمانی:
Die gegenwärtige Situation in der Quantenmechanik. In: Naturwissenschaften (Organ der Gesellschaft Deutscher Naturforscher und Ärzte – Berlin, Springer), Band 23, 1935;
سند پنجم: توجه شود به پارادوکس های دسته بندی شده توسط ویلارد کواین Willard Van Orman Quine برای مثال در: Paradox". Scientific American. 206 (4): 84.
سند ششم: مقالات بخش متافیزیک: جهان کوانتمی روح در سه مقاله. مقاله اول- مقاله دوم- مقاله سوم
سند هفتم: مطالعه مقاله «بررسی مقوله دگماتیسم» و همینطور مقاله «تعصب کور و عواقب مخرب آن» توصیه می شود.
سند هشتم: رجوع شود به مقاله «اهل حق از دیدگاه دانشگاه سیرکمال» و همینطور «مراحل پیشرفت روح»
سند نهم: رجوع شود به مقاله «حجاب اجباری» در بخش الهیات در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان. و همینطور مقاله «خواهران ارزشی-برادران کارامازوف».
سند دهم: رجوع شود به مقاله «ذره الهی»
زیرنویس ها
[ 1] Oxford Advanced American Dictionary
[2] Oxford Advanced Learner's Dictionary
[3] Johann Wolfgang von Goethe یوهان ولفگانگ فون گوته، به آلمانی
[4] Erwin Rudolf Josef Alexander Schrödinger
[5] Willard Van Orman Quine
.د[6] در یوتیوب و بطورکلی در سوشیال مدیا می توانید ردیفی از این جریانات را مشاهده نمائید
[7]Cannibalism .این پدید به عنوان یک فلسفه در میان برخی افراد حتی در جوامع پیشرفته جهان نیز وجود دارد
[8] Big Mac
[9] McDonald’s
و[10] ولگرد، بی کاره و یا سبک مغزو غیره. بر گرفته از فرهنگ لغات معین و دهخدا
ت [11] تعریف خوبی های خدا غیرممکن است.س
ر [12] رجوع شود به سند سوم
تحقیق و پژوهش : فرامرز تابش
کد مقاله در سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان: ovhtiT lti,ld zdvrhfg jtsdv
فایل صوتی-تصویری در یوتیوب
بزودی