بازنگری در دمکراسی- قسمت اول

فایل صوتی برای نابینایان، در انتهای این مقاله



بازگشت به: ش

همه مقالات و مطالب سایت

کلیک کنید


 


برای مطالعه مقالات زیر بر روی تصویر مربوطه کلیک کنید



آنالیز یک اشتباه علمی 

نظم نوین جهان- تقدیم به بشریت

 بمباران هیروشیما و ناکازاکی و دو پیامد مثبت آن

نمونه ای از طنبورنوازی استاد الهی

اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایم های جدید

ناسیونالیسم مانعی در مقابل گلوبالیسم

از بخش آلمانی پژوهشکده

باد تغییر و زمان جایگزینی قوانین جدید در یک نظم جهانی نوین

تاریخ انتشار این مقاله:  بیست و هشتم آگست ۲۰۲۲ میلادی


مقدمه 


برای آنکه تا حدودی با وضعیت سیاسی سیاره خودمان آشنا شویم، لازم است برخی مفاهیم را بدرستی بشناسیم و با مکانیزم اجرائی شدن آنها آشنا شویم. دلیل آن این است که این امر، زندگی روزمره ما را تحت کنترل خود دارد و چه ما بدانیم یا از آن آگاه نباشیم، افکار ما را تغذیه میکند. برای زندگی روزمره بشر کنونی دو راه بیشتر نمانده است، یا باید بطور کامل از مدیا دور بماند و اگر ممکن باشد یک زندگی روستائی ساده را پیشه کند و یا اگر می خواهد در جوامع بشری و در قلب هیاهو زندگی کند، لازم است بطور صحیح از آنچه در جریان است باخبر باشد.

در راستای آنچه گفته شد، ابتدا به بررسی چند مفهوم کلیدی می پردازیم و سپس، نقطه نظرات خود را از دیدگاهی متفاوت در مورد پدیده ها بیان می کنیم.

 


سه سیستم کلی حکومتی

۱- از نوع دیکتاتوری

 این کلمه به مفهوم آن است که یک شخص خاص با یک آتوریته[1] خاص، و در محدوده ای خاص، مسئله ای را به دیگران دیکته می کند و آن افراد موظف هستند که دقیقن به همان شکلی که از آنها خواسته شده است، آن دستور را به اجرا درآورند. نامدارترین دیکتاتورهای جهان، معلم های مدارس در تمامی کشورهای جهان هستند. آنها دیکته می گویند و تکلیف شبانه مشخص می کنند و انتظار دارند که به همانصورت که گفته اند، کار به انجام برسد، در غیر اینصورت با کمک قوه مجریه، برای مثال مدیر مدرسه، انواع تنبیه، از جمله ندادن نمره، بکار بسته می شود.

حال سوال اینجاست که یک معلم از این سختگیری خود چه نتیجه ای را انتظار دارد. او حقوق دریافت می کند تا به همین امر، یعنی ایجاد دگرگونی مثبت بپردازد. بنابر این، مسئله مادی نیست. احتمالن همه شما در فکر خود پاسخ این سوال را بدرستی می دانید. او برای پیشرفت دانش آموزان تحت آتوریته خود، مبادرت به شدت عمل می کند. البته منظور، نمره ندادن، اخراج از کلاس و یا درمیان گذاشتن مطلب با پدر و مادر دانش آموزانی است که بدرستی کار خود را انجام نداده اند.

یک معلم، در واقع یک دیکتاتور است، اما چرا باید این آتوریته را داشته باشد. جواب آن است که در آن کلاس، کس دیگری نه تا آن حد، سواد و قدرت دارد و نه اجازه انجام آن کار را. حال سوال این است که آیا روزی ما از وجود یک دیکتاتور، گرچه مفید، در امور آموزشی رها خواهیم شد یا خیر؟ جواب آن است که بله. طبق قوانینی که برای زندگی نوع بشر ترتیب داده شده است، در مدارس آینده، نیازی به این دیکتاتور مفید نخواهد بود. اما فعلن بدون وجود این دیکتاتورها، امر آموزش پیش نخواهد رفت. [سند اول]


حال، به منظور بسط دادن آنچه گفته شد از یک جامعه کوچک در مدرسه به یک جامعه بزرگ در یک کشور، برای روشن شدن روش آنالیز مطلب، مایلم این نوع دیکتاتوری را یک دیکتاتوری سفید بنامم که در جوامع عقب مانده، مانند یک فرشته نجات عمل می کند و آن جامعه را به شدت و با سرعت، تغییر داده به پیش می برد. دو مورد شاخص و شناخته شده آن، رضا شاه پهلوی در ایران و مصطفی کمال آتاتورک در ترکیه  می باشند.

 شباهت وضعیت آشفته آن زمان ایران و ترکیه، کاملن قابل قیاس با شخصیت نسبتن یکسان آن دو دیکتاتور سفید است و اقدامات آنها نیز در یک راستا ارزیابی می شوند.


باید توجه داشت که این امر به هیچ وجه مقایسه شخصیت رضا شاه با آتاتورک نیست، زیرا رضا شاه، پادشاهی خود را از مجلس گرفت و با بازماندگان قاجار به خوبی رفتار نمود، بطوریکه بسیاری از افراد تحصیلکرده قاجار در پادشاهی هر دو پهلوی خدمت می کردند و این در حالی است که آتاتورک برای رسیدن به آن جایگاه، خشونت های فاجعه باری را به انجام رساند. هیتلر آتاتورک را "ستاره ای در تاریکی" می نامید و خود و موسیلینی را شاگرد آتاتورک قلمداد می نمود. در اینجا مقصود از بردن نام رضاشاه همزمان با نام آتاتورک، تنها اشاره به خدمات اجتماعی و اصلاحات سیاسی بنیادین آنهاست.س



نتیجه آنکه: یک دیکتاتور سفید، فقط در فکر پیشرفت قلمرو و شهروندان تحت آتوریته خود می باشد. این نوع حکومت حتمن در جوامع عقب مانده ای بوجود می آید که شیرازه کار از دست رفته و آن منطقه چه از نظر اخلاقی و چه از نظر بافت اجتماعی در حال اضمحلال است. همه این دیکتاتورها بالاخره به اهداف خود می رسند و جامعه تحت نظر خود را از سقوط نجات می دهند.


حال سوال این است که این دیکتاتورهای سفید، آتوریته خود را از کجا دریافت می کنند؟

شاید بشود جواب این امر را از اعتقاد غالب در میان نخبگان سیاسی و حتی مردم عادی بریتانیا اقتباس نمود مبنی بر اینکه:

" حاکمیت (پادشاه یا ملکه)، ازجانب خدا منصوب می شود." [سند دوم]

البته برای افراد خداناباور، باید صِرف اینکه در وضعیتهای اضطراری، چنین اشخاصی پیدا می شوند و ابزار لازم برای به دست گیری قدرت برایشان مهیا می شود، دلیل کسب آتوریته لازم را توجیه کند. اما در هر حال نتیجه کار مهم است.

یک دیکتاتوری سفید، در صورتی که ادامه یابد، بطور قطع و یقین به دمکراسی گذر خواهد نمود.

لازمه چنین امری، رشد اجتماعی توده مردم بر اثر توسعه شهرنشینی و ایجاد تدریجی سندیکاها و احزاب غیروابسته  به بیگانگان است. دلیل آن این است که ایجاد دانشگاه ها و مراکز آموزشی که باعث رشد درک و فهم شهروندان می شوند، و همینطور ایجاد قوانین لازم برای یک زندگی مسالمت آمیز در اجتماعات بزرگ، تنها با تشکیل شهرها و در جریان گسترش آنها امکان پذیراست.


یک نکته مهم دیگر آنکه، از بعد از سلسله قاجاریه، یک سیستم پادشاهی در جهان، یا مشروطه بوده است که بطورکلی یک آتوریته دمکراتیک را فراهم می آورد، مانند همه سیستمهای پادشاهی اروپائی، و یا یک دیکتاتوری سفید است که پس از ایجاد تغییرات بنیادین و لازم، به تدریج به طرف یک حکومت دمکراتیک پیش می رود، مانند حکومت پهلوی ها در ایران. با این تفاوت که پادشاهی در ایران با کمک واضح و آشکار بیگانگان از هم پاشید و مجال یک دگردیسی دمکراتیک را نیافت، اما در ترکیه این دگردیسی از استبداد عثمانیان به دیکتاتوری سفید آتاتورک(بدون در نظر گرفتن اقدامات غیردمکراتیک و خشونت آمیز او) و از آنجا به یک سیستم دمکراسی نسبی سوسیال - ناسیونال تغییر یافت.  در این میان به عنوان تنها استثنا می توان به سلطنت در بریتانیا اشاره نمود که از پیچیدگی های زیادی برخوردار است. برای مثال ضمن آنکه کشور با یک سیستم حقیقی دمکراتیک اداره می شود، پادشاه(در حاضر ملکه) دارای اختیارات بسیار زیادی می باشد.[سند سوم]

۲- به شکل استبدادی

حال بیایید یک دیکتاتور را در نظر بگیریم که همه آنچه انجام می دهد نه برای پیشرفت افراد و جامعه و کشور، بلکه برای نفع شخصی و یا عقاید دینی و یا حزبی خاص باشد. در این صورت شما با یک دیکتاتور سیاه مواجه هستید. این دیکتاتور سیاه همان است که به آن مستبد گفته می شود و یک حکومت استبدادی را ایجاد و یا در یک حرکت تداومی، رهبری می کند. او نیز ممکن است مانند یک دیکتاتور سفید، درست زمانی بوجود آید که کشور از همه جهات در حال سقوط است و یا بطور موروثی مانند خاقانها، قیصرها، امپراتورها، خلفا و برخی سلسله های پادشاهی در جهان، ادامه کار دهد و یا در پی سرنگونی سلسله قبلی، سلسله و یا نوع حکومت خود را ایجاد کند. با این حال، هدف او با اهداف یک دیکتاتور سفید، کاملن در تضاد است.

نمونه موروثی آن، حکومت قاجارها، و نمونه حزبی آن، ظهور حزب کمونیست چین و در رأس آن شخص مائو تسه تونگ است که در اوج اضمحلال امپراتوری چین و در بحبوحه جنگ جهانی دوم ایجاد شد و چهار سال پس از اتمام جنگ جهانی، با شکست رقیب اصلی خود، کومینتانگ، قدرت را در چین بدست آورد و پایه یک استبداد عقیدتی را بنیان گذاشت. نمونه دینی آن را نیز می توان در حال حاضردر ایران مشاهده نمود و مورد بررسی قرار داد.

اصولن یک استبداد دینی در واقع، روی دیگر استبداد حزبی می باشد. باید بیاد داشت که یک چنین حکومتهایی هرگز اصلاح پذیر نیستند، زیرا تداوم دهنده موجودیت آنها، عقاید درست یا نادرستی است که بدان باورمند  می باشند و با انواع وحشت آفرینی و کشتار و البته تبلیغات وسیع، سعی در قبولاندن این باورها به دیگران دارند. یکی دیگر از خصوصیات چنین سیستمی، بکارگیری همه ابزارهای ممکن، برای گسترش اجباری آن ایدئولوژی به خارج از محدوده آتوریته خود می باشد. شستشوی مغزی، ابزار دیگریست که یک استبداد از نوع دینی و یا حزبی، از آن استفاده می کند. مانند آنچه نازی های هیتلر و واحد ۷۳۱ ارتش امپراتوری ژاپن بر سر غیرنظامیان به عنوان موش آزمایشگاهی آوردند و انواع آزمایشات روانی و بیولوژیک را بر روی این افراد اِعمال نمودند و البته موارد بسیار دیگری که بدست حکومتهای استبدادی از این دو نوع ثبت شده است. از اینرو چنین حکومتهایی، هرگز قابلیت و پتانسیل گذار به یک دمکراسی را در خود ندارند. [سند چهارم]

 


۳- در قالب یک سیستم دمکراتیک

مفهوم دمکراسی و ریشه یابی و آنالیز آن را در مقاله «دمکراسی، آنالیز و آسیب شناسی. قسمت اول- قسمت دوم» ارائه داده ام. علاقمندان می توانند به آن مقالات در بخش علوم سیاسی سایت، مراجعه نمایند.  در اینجا مایل هستم بیشتر در مورد آزادی و حدود و ثغور آن به بحث بپردازم. [سند پنجم]


آزادی

آزادی یعنی چه؟ حد و مرز آزادی هر انسان در کجاست؟ آزادی به چه عواملی بستگی دارد؟

به عقیده من، آزادی یک مفهوم نسبی می باشد و تنها در مقابل استبداد و با در دست داشتن یک شاخص بین المللی است که معنا پیدا می کند. این بدان مفهوم است که آنچه بر اساس آن شاخص در یک حکومت استبدادی از انسانها سلب می شود، در یک قلمروی دیگر بدانها داده می شود. این شاخص در حال حاضر سی ماده اعلامیه حقوق بشر است. برای روشن شدن مرزهای آزادی، بیایید یکی از بدیهی ترین حقوق انسانها، یعنی انتخاب آزاد پوشش را در نظر بگیریم. این امر به دو صورت در نقاط مختلف جهان اجرا می شود. نوع اول در کشورهایی با سیستم استبداد مذهبی مانند ایران اعمال می شود و برای این حق مسلم، مرز و محدودیتهای غیرعقلانی که حتی مورد تأیید کتاب مقدس مورد قبول خودشان هم نیست، در نظر می گیرند که عدم اجرای آن، عواقب خطرناکی را در پی دارد. [سند ششم]


در نوع دیگر اما، شخص در انتخاب پوشش بدن خود آزاد است اما از نظر قانونی، این حق نمی تواند نامحدود باشد. برای مثال شهروندان آن جامعه نمی توانند کاملن برهنه در خیابان تردد داشته باشند. با این حال، از آنجا که در کشورهای دمکراتیک جهان، هدف، تحمیل عقیده هیئت حاکمه بر شهروندان نیست، برای این منظور هم قوانینی را به تصویب رسانده اند. برای مثال در کشور آلمان در اواخر قرن نوزدهم میلادی و همینطور در کشورهای دیگر اروپا مانند فرانسه، برای افرادی که به فرهنگ بدن برهنه یا طبیعت گرائی [2] معتقد هستند، بخشهایی از ساحل دریاها و یا دریاچه ها و برخی استخرهای ویژه را تعیین نموده اند که با تابلوهایی، شروع منطقه و انتهای آن مشخص می شود تا حق این قبیل افراد نیز خدشه دار نشود. اما در هر حال با آن وضعیت نمی توانند در کوچه و خیابان ظاهر شوند.


در کشورهای دمکراتیک به علت آنکه جوامع شهرنشین گسترش و رشد کافی یافته اند، برای هر مسئله ساده، قانونی خاص وجود دارد که زیرپاگذاشتن آن، می تواند جریمه نقدی تا حبس در پی داشته باشد. برای مثال شما آزاد نیستید در خیابان، درپوش سطل زباله یک خانه ناشناس را بردارید و چیزی درون آن بیاندازید.

برخلاف قوانین تعیین شده در یک حکومت استبدادی که برحسب دگماهای خاص آن مستبد صاحب قدرت، و بدون در نظر گرفتن حقوق شهروندان ایجاد شده است، در یک دمکراسی، همه قوانین کلی و جزئی، بر اساس حقوق اولیه انسانها و با هدف از بین بردن اصطکاک مابین شهروندان، برای ایجاد یک محیط زندگی آرام که در آن تا آنجا که ممکن است حقوق کسی ضایع نشود ایجاد شده اند.

با این حال در این جوامع، حق، کاملن تعریف شده است و طبق همین تعاریف، آزادی بی حد و مرز نیست.

 

" بطور ذاتی، حقوق تعریف شده برای نوع انسان تا زمانی معتبر است که حقوق دیگران مورد تهدید قرار نگیرند. "


 در انتهای این بخش لازم می دانم به دو مسئله مهم در انواع دمکراسی ها اشاره ای مختصر داشته باشم:

 

الف- سکولاریزم و لائیسیته [3]

سکولاریزم که به مفهوم کلی، تفکیک و جداسازی همه سطوح دین از قانونگذاری و نحوه اِعمال قانون در جامعه می باشد، لازمه ایجاد یک دموکراسی حقیقی است. و اما لائیسیته، مضاف بر آنچه در مورد سکولاریزم صدق می کند، خواهان از میان برداشتن مشخصه های دینی از سراسر جامعه می باشد. به نظر می آید برای اولین بار فردیناند ادوارد بویسون[4]، برنده جایزه صلح نوبل، این کلمه را در مفهوم کم رنگ نمودن علائم مذهبی در اجتماعات، تا حتی عدم آموزش دینی در مدارس، بکار برده باشد. 


به عقیده من، لائیسیته، همانطور که در اکثر مطلق کشورهای دمکراتیک شاهد آن هستیم، شرط حتمی استقرار دمکراسی در یک کشور نیست، بلکه در برخی از کشورها، سعی دراستقرار آن در حال حاضر نه تنها غیرممکن بلکه باعث کشتار و سرنگونی دولت خواهد شد. به عنوان دو نمونه بارز، می توان از هندوستان و اسرائیل نام برد که گرچه هر کدام دارای دمکراسی طلائی می باشند، با این حال ممنوع ساختن مشخصه های مذهبی در سطح جامعه غیرممکن است. با اینحال در جوامع کنونی و با در نظر گرفتن فجایعی که به نام ادیان صورت پذیرفته است و یا هم اکنون در حال انجام است، حداقل:

سکولاریزم را می توان یک مکمل لازم و غیرقابل اجتناب برای دمکراسی ها دانست.

 


ب- فدرالیزم

مجله وزین فوکوس آنلاین[5] آلمان برای این مفهوم، یک تعریف بسیار ساده را ارائه می دهد:

"سطوح مختلف حکومت، وظایف متفاوتی دارند و برای خود تصمیمات مستقلی می گیرند."


برای روشن شدن این مفهوم، کشور آلمان را در نظر می گیریم که بصورت فدرال اداره می شود. در این کشور رابطه دولت و ایالات به شکل ساده چنین تعریف می شوند:

قوانینی که قرار است به طور یکسان برای همه ایالات اعمال شوند، توسط دولت فدرال تصویب می شوند. در این بالاترین سطح، قوانینی تصویب می شوند که از اهمیت ویژه ای برخوردارند و اجرای آنها برای همه شهروندان الزامی اجتناب ناپذیر می باشند. به عنوان مثال، این دولت فدرال مرکزی است که مسئول حمل و نقل هوایی یا دفاع از ایالات می باشد.

۱۶ ایالت فدرال، سطح دوم قدرت حکومتی در کشور را تشکیل می دهند. آنها می توانند در بسیاری از زمینه ها، تصمیمات مستقل بگیرند. هر کدام از این ایالت ها، دولت خاص خود را دارند. این دولت درجه دوم، در واقع در مورد مقرراتی که باید در ایالت مربوط به خود حاکم باشد تصمیم می گیرد. برای مثال حوزه هایی مانند آموزش، پلیس یا مسائل فرهنگی در هر ایالت، مربوط به دولت آن ایالت می شود. هر ایالت خودش تصمیم        می گیرد که چگونه این مسائل را سازماندهی و تنظیم نموده و شکل دهد. به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که در مدارس بایرن، موضوعات درسی متفاوتی از براندنبورگ تدریس شوند.

با همه این تفاسیر، لازم است قوانین سطح ایالت با قوانین فدرال مغایرت نداشته باشند. ایالت ها همچنین می توانند با فرستادن نمایندگان دولت به بوندسرات[6] در تصمیمات در سطح فدرال تأثیر بگذارند. وجود شورای فدرال(بوندسرات) نیز به نوبه خود، ضروری است، زیرا این امر تنها بر عهده اوست که اجازه دهد این قوانین تصویب شوند. [سند هفتم]


یکی از دلایلی که این ایالات را با هم متحد نگاه می دارد، رشد دمکراسی همگون و هماهنگ در مناطق مستقل دوک، هرتسوگ(Herzog) و یا بارون نشینی بود که بعدها از مجموعه ای از آنها یک کشور واحد بوجود آمد، از اینرو حکومت فدرال، تنها راهی بود که منافع مشترک آنها را با یکدیگر تامین می نمود. برای نمونه، در قرن نوزدهم میلادی به همت اوتو فون بیسمارک[7] بخشهای آلمانی زبان مستقل دوک یا بارون نشین که در حکم چیزی شبیه پادشاهی عمل می نمودند، گرد هم جمع آمده و کشوری به نام دویچلند( Deutschland آلمان- سرزمین دویچ ها ) ایجاد شد. در این ارتباط، اسقفهای مسیحی نیز نقش خود را بازی نمودند. بدیهی است هیچکدام از این بارونها و دوک ها ، هرتسوگ ها خود را کمتر یا پائین تر از آن دیگری نمی دید و نتیجتن اتحاد آنها با یکدیگر تنها با حفظ قوانین داخلی، ولی زیر نظر یک دولت مرکزی امکان پذیر بود.[سند هشتم]


در مورد ایالات متحده آمریکا نیز وضع کمابیش به همین منوال است. این بدان مفهوم است که پس از کشف آن قاره که در واقع اشغال آن قاره بود، به مرور در ابتدا سیزده ایالت کاملن مستقل از یکدیگر بوجود آمدند که در واقع تا قبل از استقلال آمریکا از بریتانیا در چهارم جولای ۱۷۷۶ میلادی، جزو مستعمرات آن کشور محسوب می شدند و پس از این واقعه، هر کدام خود را یک کشور کاملن مستقل از یکدیگر می دانستند که با امضای بیانه استقلال آمریکا، تحت شرایطی کمابیش یکسان با دولتهای فدرال همچون آلمان، با یکدیگر متحد شده، اولین دولت فدرال آمریکا را تشکیل دادند و  پس از این واقعه، به تدریج ۳۷ ایالت دیگر به آنها پیوستند. [سند نهم]


در مورد کشوری مانند ایران همه ما می دانیم، اقوام آن هرگز بطور مستقل دارای حکومت نبوده اند و همیشه در قالب یک کشور واحد با یکدیگر بطور مسالمت آمیز می زیسته اند. در حال حاضر به علت شرایط ژئوپلتیکی[8] که در بیش از چهار ده حکومت فعلی ایران در آن منطقه بوجود آمده است، در حال حاضر و تحت شرایط موجود، ایجاد یک حکومت فدرال در آن، به مفهوم تجزیه برخی از استانهای این کشور خواهد بود. زیرا عرفیات اقوام ایران بشدت تحت تأثیر مذهب، و یا بعد از تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به خاک ایران با هدف تجزیه آن، بخشهایی از این سرزمین، آغشته به چپ افراطی می باشد و این امر، در یک حکومت فدرال، حتی در صورتی که به تجزیه نیانجامد، باعث ایجاد قوانین ایالتی غیردمکراتیک می شود که یقینن با قوانین کلی تر دولت مرکزی در تضاد خواهد بود، زیرا چپ گرایان و یا مذهبیون که نسبت به عموم مردم این یا آن منطقه، باسوادتر هستند و از نفوذ بیشتری هم برخوردار می باشند، در تصویب قوانین ایالتی دخالت مستقیم خواهند داشت. اگر بر آنچه گفته شد، تحریکات همسایگان ایران را نیز بیافزائیم، بسادگی به خطر فدرالیزم برای کشوری در وضعیت کنونی ایران پی خواهیم برد.

البته این بدان مفهوم نیست که ایجاد فدرالیزم برای همیشه در ایران غیر ممکن است، اما تا زمانی که همه مردم ایران به درک درستی از دمکراسی و سکولاریزم دست نیافته اند و سطح سواد و فهم سیاسی آنها به حد لازم نرسیده است، فدرالیزم برای ایران مساویست با از دست دادن بخشهایی از ایران، زیرا همیشه افراد وابسته ای مانند قاضی محمد، پیشه وری، میرزا کوچک خان، شیخ خزعل و امثال این افراد یافت خواهند شد و افسانه توهم آلود شکوه جدائی و استقلال را در گوش عوام کم یا بی سواد زمزمه خواهند کرد.

 

 

میزان ارزشمندی یک جامعه

در تفاسیر فوق، حداقل دو فکت اساسی اِتنولوژی[9] و آنتروپولوژی[10] نیز در ایجاد انواع حکومتها دخیل هستند که بطور غیرمستقیم در تعیین ارزش یک جامعه مؤثر واقع می شوند.


برای تعیین درجه ارزشمندی یک جامعه باید به عوامل زیر توجه داشت:

- سطح سواد پایه ای عمومی.

- تعداد و اعتبار دانشگاه ها و مراکز آکادمیک و کارهای تحقیقاتی.

- کیفیت و گوناگونی مطبوعات آزاد.

- درجه تطابق قانون اساسی و قوانین استخراج شده از آن با اعلامیه حقوق بشر.

- درجه همکاریهای غیر وابسته با جهان خارج از آن کشور.

- میزان تولیدات خالص و ناخالص صنعتی غیر نفتی سالانه.

- درصد اعتبار جهانی. واحد پول، قابلیت تبدیل آن به واحدهای پولی دیگر در خارج از کشور، وضعیت اعتبار پاسپورت، احترام بین المللی و غیره.

- میزان فعالیت مثبت و داوطلبانه در اجتماعات درون و برون کشوری.

- درصد مرگ ومیر و سطح بهداشت عمومی.

- میزان شادابی جامعه که از بسیاری از موارد یاد شده در این لیست متأثر است.

- فعالیت موزه ها، تأتر، سینماها و سالونهای اجرای رقص و موسیقی.

- رعایت استاندارد جهانی در مراکز تفریحی باز مانند پارک ها، سواحل دریاها و دریاچه ها.

- وجود تعداد کافی بیمارستان و مراکز درمانی با تسهیلات مطابق با استانداردهای جهانی.

- تأکید بر فرهنگ و تمدن کشوری و بومی به عنوان پیشینه و سرمایه ملی. برای مثال ترویج رقصها و موسیقی فولکلوریک، و همینطور گسترش دادن صنایع دستی قدیمی مانند قلمکاری، خاتمکاری و ... و زنده نگاه داشتن ادبیات عرفانی و گویشهای اقوام و غیره. همه آنچه مربوط به فرهنگ و تمدن یک کشور می شود باید در دانشگاه ها تدریس شوند.

- استقلال حقیقتن کامل کشور و عدم وابستگی، در عین دوستی با همه ملل جهان.

و البته مواردی دیگر که ممکن است به ذهن من نرسیده باشد.


پایان قسمت اول


در قسمت دوم می خوانیم:

گلوبالیزم

بررسی نقاط ضعف دمکراسی کنونی

آرشیو میتروخین

حقوق بشر و منافع گلوبالیزم

لزوم احیای ناسیونالیزم متعادل و یک معنویت اصیل


مطالعه قسمت دوم

 


یک کار تحقیقاتی از فرامرز تابش                                                               



   :کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان

     Gc,l fhckävd nv lr,gi nlövhsd ök,kd_ rslj h,g

 

:اسناد و زیرنویس ها

زیرنویس ها

[1] از کلمه فرانسوی Autorité به مفهوم اقتدار و قدرت اجرائی

[2] در آلمان: Freikörperkultur (FKK) 

[3] از کلمه فرانسوی Laïcité

Ferdinand Édouard Buisson  [4]

FOCUS Online [5]

Bundesrat [6]

Otto von Bismarck [7]

[8]جغرافیای سیاسی. در واقع منظور، مناسبات سیاسی مربوط به منطقه ای خاص در جهان است.

[9]قوم شناسی Ethnology 

[10]انسانشناسی Anthropology

اسناد

[سند اول] رجوع شود به قوانین نظم نوین جهان به ویژه اپیزود دوم. نسخه نوشتاری مقاله. ویدئوکلیپ این مقاله در یوتیوب.

[سند دوم] رجوع شود به مقاله «ملکه الیزابت، قدرت و اختیارات».

[سند سوم] در مقاله «ملکه الیزابت، قدرت و اختیارات» بر این مسئله تأکید شده است.

[سند چهارم] سری مقالات «بمباران هیروشیما و ناکازاکی و دو پیامد مثبت آن در جهان. قسمت اول- قسمت دوم- قسمت سوم- قسمت چهارم- قسمت پنجم».

[سند پنجم] رجوع شود به مقاله «دمکراسی، آنالیز و آسیب شناسی. قسمت اول- قسمت دوم»

[سند ششم]رجوع شود به مقاله «حجاب اجباری، یک مورد فقهی یا قرآنی؟» نسخه نوشتاری. ویدئوکلیپ.

[سند هفتم] به نقل از سایت مجله وزین فوکوس با آدرس اینترنتی زیر:

https://praxistipps.focus.de/was-ist-foederalismus-einfach-erklaert_119522

[سند هشتم] رجوع شود به آدرس اینترنتی زیر به عنوان یک نمونه:

https://www.stefanjacob.de/geschichte/unterseiten/aufsaetze/entstehung-und-geopolitische-entwicklung-deutschlands#:~:text=Obwohl%20Deutschland%20in%20diesem%20Sinne%20eine%20alte%20Einheit,Bismarck%20Dutzende%20deutschsprachiger%20K%C3%B6nigreiche%2C%20F%C3%BCrstent%C3%BCmer%2C%20freier%20St%C3%A4dte%20zusammenbrachte.

[سند نهم] تاریخچه استقلال آمریکا




فایل صوتی-تصویری در یوتیوب 

بزودی

 فایل صوتی برای نابینایان

Share by: