ملی گرایی متعادل ایرانی- قسمت اول

فایل صوتی برای نابینایان، در انتهای این مقاله



بر روی تصویر مربوطه کلیک کنید


نخبه کیست؟ 

خرافه، مفهومی غیرقابل تفسیر

فرق فرقه مذهبی با یک جهانبینی

خواهران ارزشی- برادران کارامازوف

از بخش آلمانی  پژوهشکده

مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین

نمونه ای از طنبورنوازی استاد الهی

جهانبینی سیرکمال، کامل و نهائی

فراماسونری- قسمت اول

آنالیز یک اشتباه علمی

آتئیسم، آنالیز و ریشه یابی

نفوذ تاریخی ایرانیان در شبه قاره هند

باله

ناسیونالیسم مانعی در مقابل تجزیه طلبی

جهش کوانتمی روح

جنایات خمرهای سرخ

قدرت و اختیارات پادشاه یا ملکه در بریتانیا

اعجاز تفکرات استاد الهی در ایجاد پارادایمهای جدید

بازنگری در دمکراسی کنونی

نظم نوین جهان

روان شناسی نوزادان

اصل عدم تساوی کل با اجزاء

سیری در معرفت الروح

گزارش نصب جیمز وب در فضاء

تاریخ انتشار این مقاله:   چهاردهم جون ۲۰۲۳ میلادی

مطالعه قسمت دوم


قسمت اول


مقدمه

تا به این ساعت، جهان از نظر دیدگاه های سیاسی به دو قطب اساسی یعنی چپ و راست تقسیم می شود و در این راستا یک دیدگاه  اصلی لیبرال میانه نیز وجود داشته و دارد[1]. شاید تا چند سال دیگر نیز وضع به همین منوال باقی بماند، اما به مرور، یک خط اساسی دیگر نیز شکل خواهد گرفت و آن نوع جدیدی از جهان بینی سیاسی می باشد که ناشی از باد تغییر است. بادی  که در حال ساختن زمینه ای برای اجرائی شدن قوانین نظم نوین جهان در همین تمدن می باشد. ایجاد این دیدگاه جدید سیاسی به دلیل آن است که ایرانیان پس از استقرار یک دمکراسی سکولار در ایران، موفق به احیای همه دستاوردهای فاخر گذشته گان خود، در همه زمینه های علمی، فرهنگی، صنعتی و اجتماعی خواهند شد. این امر را نیز همان باد تغییر یاد شده امکان پذیر خواهد کرد.


در این ارتباط باید بگویم هم اکنون این جریان سیاسی ملی گرای متعادل در حال شکل گیری و رشد می باشد. زیرا به مرور در میان ملی گرایان، افراد شاخصی پیدا شده اند که هم  به تاریخ ایران و هم به تاریخ سیاسی منطقه و جهان مسلط می باشند و هم اطلاعات لازم در زمینه های دیگر از جمله در مورد دستاوردهای شاهان پهلوی که در هر حال جزوی از تاریخ درخشان آن مرز و بوم است را در اختیار دارند و مهم تر از همه آنکه به سلاح استدلال و آنالیز مسائل، بطرز فاخر و قابل قبول، در مباحثه های مدیا مجهز می باشند. این افراد هم اکنون در حال ایجاد سازمانهای ملی گرای مشروطه خواه و جذب ملی گرایان می باشند. همه این امکانات، ناشی از همان باد تغییر می باشد که قرار است ضمن تأثیرگذاری های جهانی، تغییرات عظیمی را نیز در این مرز و بوم بوجود آورد. در ادامه این مقاله به این مسئله خواهیم پرداخت.

 

برای ورود به دستور کار این مقاله و تشریح آن، لازم است ابتدا برخی اصطلاحات مورد استفاده در این اعلامیه را توضیح دهم. در اینجا لازم می دانم به این امر اشاره کنم که این مفاهیم را در مقالات دیگر و یا در پاسخ به سوالات خوانندگان مقالات پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان تشریح نموده ام، از اینرو همان تفاسیر را در حد لزوم در فرم ساده شده آن در این مقاله نیز بازتاب می دهم و بعد از آن خواهیم توانست وارد بحث اصلی بشویم.

 

 

چپ و راست

قبل از جنگ جهانی دوم که باعث دو قطبی شدن جهان شد،  تفکراتی که ممکن است در ادبیات سیاسی مراکز آکادمیک، چپ و چپ گرایانه قلمداد شوند عمدتن به مفهوم فاصله گرفتن از قدرت حاکمه که مطلق گرا نیز بوده است می باشد. بدان معنا که خط مستقیم و راست همانا تبعیت از قدرت حکومت در نظر گرفته می شد و چپ به مفهوم ایجاد زاویه دید نسبت به این قطب بود.

بعد از جنگ جهانی دوم، نظم نوینی در جهان حاکم شد که در آن در نظر گرفتن حقوق انسانها در اولویت قرار گرفت و این امر از چنان اهمیتی در این نظم جدید برخوردار بود که به تصویب قوانین اساسی متکی بر اعلامیه حقوق بشر در بسیاری از کشورهای جهان انجامید. همه این کشورها به کشور قدرتمند آمریکا که در آن زمان به نوعی قهرمان اصلی جنگ جهانی مبدل شده بود پیوستند.


در اینجا باید دانست طبق قوانین اولیه و ازلی خلقت، در مقابل هر پدیده ای در جهان، بدون استثنا پدیده ای دیگر در تضاد با آن بوجود خواهد آمد. طبق همین قانون، در مقابل جبهه معتقد به آزادی انسان و رعایت حقوق او، که سرمایه داری و اقتصاد آزاد را مورد تأیید قرار می داد، روسیه با استناد به مارکسیسم این ادعا را مطرح نمود که برای هدایت جوامع بشری، بکار گیری اعتقادات کارل مارکس کافی است، چه در زمینه مناسبات اجتماعی و چه در زمینه اقتصاد. این کشور که بزودی نام اتحاد جماهیر شوروی را بخود گرفت، تئوری های لنین را نیز چاشنی تفکرات خود نمود و با اشغال بخشهای وسیعی از جهان، به ویژه در اروپا، جبهه واحد خود را تشکیل داد و بزودی جهان به قطب راست و چپ تقسیم شد. [سند اول]

 


سوسیالیسم

اگر کلمه سوسیالیزم را تجزیه و تحلیل کنیم، در پایه ای ترین شکل، مفهوم آن یک سیستم حکومتی خواهد بود که عمده فعالیتهای آن برای سرویس دهی به اجتماع و افراد مربوط به آن محدودی جغرافیایی خواهد بود.

 متأسفانه کشورهای چپ گرا از این مفهوم و مفاهیمی از این دست، استفاده ابزاری می کنند، تا در مقابل جهان آزاد از سیستمهای استبدادی خود ویترینی قابل قبول ارائه دهند.  [سند دوم] 

 

سوسیالیسم چپ و سوسیالیسم راست گرا

یک مسئله بسیار مهم در مورد سوسیالیسمِ آنکه، بسیاری از ایرانیان، جدیدن وارد مسائل سیاسی شده اند و با انواع «ایسم» های سیاسی آشنائی چندانی ندارند، ضمنن مراکز اطلاع رسانی که تعاریف صحیح ، عمیق و مستندی در این ارتباط به زبان فارسی در اختیار این افراد بگذارد نیز یافت نمی شوند. از اینرو امر ارائه توضیحاتی مستند در این رابطه را برای پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان یک ضرورت و مسئولیت قلمداد نموده، خود را ملزم به فعالیت در این زمینه دانستیم. زیرا سایت پژوهشکده به تنهایی، بدون در نظر گرفتن سوشیال مدیای ما، میزبان ده ها هزار نفر می باشد که حدود هفتاد درصد این افراد را ایرانیان تشکیل می دهند. ضمن آنکه  پژوهشکده زمانی که در صدد تفهیم مطلب، یا مطالبی ویژه برمی آید و مقالات مستندی را در آن راستا انتشار می دهد، سپس با الگوریتم های ویژه به رصد تأثر آن اقدامات در مدیای فارسی می پردازد. این امر بیش از هر چیز به ما در پروسه آمارگیری های لازم که بعضن انتشار نیز می یابند کمک می کند. آخرین آمارگیری ما در ارتباط با مقالات مستند سیاسی پژوهشکده و تأثیرات آنها بر ایرانیان، حاکی از یک روند تفهیمی در حال رشد بسیار مسرت بخش در میان ایرانیان علاقمند به سیاست است. [سند سوم] 


بنابر آنچه گفته شد، وظیفه خود می دانم در اینجا مسئله سوسیالیسم را از زاویه ای عمیق تر آنالیز کنم.

همانطور که در پاراگراف اول این قسمت عنوان شد، بعد از جنگ جهانی دوم، در ابتدای ایجاد دو قطب چپ و راست، ادعا و یا شاید هدف قطب چپ، ایجاد حکومتی بود که بتواند قوانینی را به اجرا بگذارد که متضمن بهبود وضعیت اجتماعی، بخصوص وضعیت کارگران آن جوامع باشد. این قوانین همگی از کتاب سرمایه کارل مارکس استخراج شد و گاهن اینجا و آنجا به چاشنی افکار لنین و مائو آغشته شد و به ترتیب مارکسیسم- لنینیسم و مارکسیسم- مائویسم نام گرفت. جهانبینی هایی که نه تنها هرگز در هیچ کجای جهان باعث بهبود وضع سوسیال (جامعه) نشد بلکه فقر و فساد را در جوامع تحت حکومت قطب چپ گسترش داد.


از آن زمان به بعد حداقل در میان ما ایرانیان، سوسیالیسم با مفهوم کمونیسم یکسان تلقی شد. اما باید در نظر داشت که این اشتباه از هر دو طرف، یعنی موافقان و مخالفان کمونیسم و چپ گرائی به کرات تکرار شده و می شود. آن چپ کمونیست خود را سوسیالیست می خواند و مخالفان چپ گرائی، از کلمه سوسیالیسم مفهوم کمونیسم را استنباط می کنند. حال آنکه مفهوم واقعی سوسیالیسم همان است که گفته شد.


در کشور آلمان یکی از قدرتمندترین احزاب، حزب اس پ د (SPD) [2]  سوسیال دمکرات می باشد که هیچ گونه سنخیتی با کمونیسم ندارد، گرچه از سال ۱۹۶۳ ابتدا به عنوان یک حزب کارگری شروع به کار کرد، اما قبل از آن در سال ۱۹۵۹ خود را گسترش و به عنوان حزب مردم ادامه کار داده بود. البته باید توجه داشت که در فرهنگ سیاسی آلمان، مردم گرائی مفهوم خاصی دارد که بیشتر ناسیونالیسم متعادل را نمایندگی می کند. ضمنن توجه به وضعیت کارگران، بخصوص در کشور آلمان که وطن کارل مارکس و خاستگاه مارکسیسم بود امری عادی تلقی می شود که ارتباطی با کمونیسم ندارد.


هدف از توضیحات فوق آن است که خود کلمه سوسیالیسم نه تنها دارای هیچ گونه بار منفی نیست بلکه در صورتی که مجزا از کمونیسم و کلن چپ گرائی تعریف شود، دارای بار قوی مثبت نیز می باشد. از اینرو یک شخص عاقل و بالغ می تواند ادعا کند:  " من یک سوسیالیست ملی گرا هستم"  و ما نباید به این مسئله عکس العمل منفی نشان دهیم زیرا حتی اگر او یک چپ گرای متمایل به ملی گرائی باشد و یا یک راست ملی گرای حقیقی، در هر حال ملی گرائی اوست که باید مد نظر قرار گیرد. این امر در صورتی معتبر است که این یک شعار نباشد.

در این رابطه، تنها تفاوت در آن است که  سوسیالیسم می تواند در شرایطی خاص به سرعت به یک افراط مایل شود که نتیجه آن یک فاشیسم سنتی چپ خواهد بود. همانطور که در مقالات قبل بدان اشاره نمودم این قابلیت از نظر علمی تحت هیچ شرایطی در ناسیونالیسم ایرانی وجود ندارد.

آنچه می خواهم بگویم آن است که:


" در ریشه ای ترین حالت، سوسیالیسم به مراتب با ملی گرائی، به ویژه از نوع پادشاهی مشروطه، همسو و هماهنگ و قابل انطباق تر است تا با کمونیسم."

 

با این اوصاف به عقیده من، آخرین پادشاه سلسله پهلوی را می توان با تعریفی که ارائه شد یک سوسیالیست ملی گرای واقعی دانست.


در زمینه علم اقتصاد باید بگویم، این تنها موردی می باشد که می تواند مورد اختلاف سوسیالیسم ملی گرا و چپ گرا باشد، زیرا سوسیالیسم ملی گرا، تمایل به اقتصاد آزاد، از نوع غربی آن، مانند آنچه در کشور آلمان عمل می شود دارد و این در حالی است که سوسیالسم چپ، گرچه در عمل سعی می کند راه اقتصاد لیبرال را دنبال کند، اما در مباحث تئوریک خود هنوز در پی اقتصاد تک محوری می باشد. دیگر آنکه در یک کشور سوسیال- دمکرات غربی، دولت تا می تواند خود را کوچک و بخش خصوصی را تقویت می کند و خود نقش کنترل کننده سیستمها و ارگانهای دولتی را ایفا می کند که بر طبق قوانین مختلف ناشی از قانون اساسی، تعیین شده اند، تا بدین شکل بتواند در یک روند دمکراتیک، بر انجام صحیح و از پیش تعریف شده مراودات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی اشراف داشته باشد.

 



لیبرالیسم

ظهور این اصطلاح مربوط می شود به اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم میلادی. گرچه در برخی اسناد، بروز جدی آنرا در اروپا مابین قرن هجدهم و نوزدهم می دانند. یعنی زمانی که هر کس در قدرت بود می توانست قواعد بازی را او تعیین کند و خواست و حقوق شخصی معنا و مفهوم چندانی نداشت.
 

در آن زمان، لیبرالیسم به سادگی «حقوق و آزادی فرد در مقابل قدرت حاکم» تعریف می شد. هنوز حقوق بشر تعریف نشده بود و اعلامیه آن که دارای ۳۰ اصل می باشد بوجود نیامده و انتشار نیافته بود. از اینرو کشورها و سرزمینهای مختلف یا بطور کلی دارای قانون اساسی نبودند و یا قوانین اساسی آنها هیچکدام مبنای حقوق بشری نداشت و صاحب قدرت، حاکم بر امور و افراد تحت تابعیت خود بود. بنابراین لیبرالیست به مفهوم آزادیخواه تلقی می شد. ...  [سند چهارم]

 

 


ملی گرائی

به مفهوم گرایش و علاقه به داشته ها و دستاوردهای یک مرز و بوم جغرافیایی خاص در قالب یک کشور یکپارچه که در طول تاریخ در زمینه های مختلف از جمله هنری، فرهنگی و صنعتی کسب شده اند می باشد. ملی گرائی می تواند مانند یک شمشیر دو لبه عمل کند.


ملی گرائی و امت گرائی مذهبی افراطی: بی اعتنائی و یا حتی خفیف دانستن فرهنگهای ملتهای دیگر.

برای مثال مسلمانان تندرو جز آنچه در صدر اسلام و یا در کشورهای اسلامی به زعم آنها دستاورد قلمداد می شود، نه تنها هیچ فرهنگی را به رسمیت نمی شناسند بلکه آنها را بی مقدار و حقیر و حتی شیطانی می دانند. با تکیه بر همین تفکرات بود که اعراب،حدود چهارده قرن پیش در یورش به ایران، کتابخانه های ایرانیان را سوزاندند. اصولن در دین اسلام، ملی گرائی به امت گرائی تبدیل شده است، آنهم در بسیاری موارد بطور افراطی و فاشیسمی. یک مثال دیگر که در مقاله «کارل مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین - قسمت اول» بدان اشاره نموده ام، گروه ترکان جوان در دولت عثمانی می باشد که در بحبوحه جنگ جهانی اول که مابین ژوئیهٔ ۱۹۱۴ تا ۱۱ نوامبر ۱۹۱۸ میلادی جریان داشت، همراه با سربازان عثمانی، ابتدا با تکیه بر نوعی ملی گرایی مذهبی، فعالیتهای خود را آغاز کرد، ولی در زمانی نسبتن کوتاه، به افراط گرائی نژادپرستانه مذهبی تبدیل شد و دست آخر به یک فاشیسم تمام عیار تغییر حالت داد و کشتار صد ها هزار ارمنی بی گناه در آن سرزمین را رقم زد.


یک مثال برای ملی گرائی افراط گرا:

در شرایط کنونی ایران، فرض کنید فردا قدرت از مستبدان مذهبی به ملی گرایان افراطی نژادپرست که فعلن وجود خارجی ندارند منتقل شود. در این حالت برای مثال چند میلیون افغانی که چند دهه است آنجا زندگی می کنند را اخراج از ایران تهدید خواهد نمود و این یک مسئله حقوق بشری می باشد که با تفکرات افراطی که ممکن است با دست یافتن به قدرت سیاسی، به نژادپرستی نیز بیانجامد، بطور دمکراتیک قابل حل نیست و این در حالی است که یک ملی گرائی متعادل مسئله را از طریق انسان دوستانه با در نظر گرفتن  حقوق بشر بطور صحیح و دمکراتیک حل خواهد نمود.


در اینجا سعی می کنم، نظر خود را مبنی بر امکان رشد نژادپرستی در ملی گرائی، با دو مثال مدلل کنم:


مثال اول:

در میان عامه ایرانیان این امر که ما از نژاد آریایی هستیم و گویا نژاد آریایی برترین نژاد است!! رواج داشته و دارد. این نگرش، حتی در میان افغانها و تاجیک ها نیز در حال رشد است که ناشی از افکار نوع ایرانی آن می باشد. در حال حاضر برخی شعار های ناشی از این فکر، گرچه از نظر علمی می توانند نژادپرستانه تلقی شوند، اما در واقع، عکس العملی می باشند که در مقابل موالی گری اعمال و تحمیل شده توسط حکومت اسلامی ایجاد شده اند. با این همه اگر همین امر به ظاهر ساده، بوسیله نخبگان سیاسی ملی گرا تعدیل نشود، و به مرور افرادی با سطح سوادی زیر متوسط به جبهه ملی گرایی بپیوندند که امریست عادی، امکان آنکه خروجی این پروسه در آینده،  به نژادپرستی بیانجامد زیاد است.


مثال دوم:

سالهای متمادی، یک اشتباه تاریخی که به حکیم بزرگی چون فردوسی نسبت داده می شد، مابین ایرانیان رواج یافته بود مبنی بر اینکه: "هنر نزد ایرانیان است و بس". بدون آنکه به این امر توجه شود که مفهوم آن این است که " فقط و فقط ما ایرانیان صاحب هنر هستیم و دیگر ملت ها خیر!! " و همینطور بدون آنکه در نظر گرفته شود که نسبت دادن چنین اهانتی به دیگر ملت های جهان از طرف عارف ذات دار و ادیب بزرگی چون فردوسی، در واقع توهین به خود این حکیم نامدار است.


این امر حدود شش سال پیش در یک مجمع علمی توسط یکی از دوستان مطرح شد و ما در همان زمان آن را کمی عمیق تر تجزیه و تحلیل نموده و به شکلی که در بنر زیر شاهد آن هستید در اختیار همگان قرار دادیم.  

چنین جمله های حساب نشده ای می توانند، پتانسیل تبدیل شدن به یک تفکر نژاد پرستانه را در خود داشته باشند. اتفاقن یک ملی گرایی کنترل نشده، گرچه همانطور که بارها مدلل کرده ام، هرگز به فاشیسم با تفسیر سنتی آن که ما آنرا در مقاله «ناسیونالیزم مانعی در مقابل گلوبالیسم و تجزیه طلبی» توضیح دادیم، منجر نخواهد شد، با این حال همان گونه که فوقن عنوان شد در صورتی که نخبگان سیاسی ملی گرا چنین نهال های زهرآگینی را با بحث در مورد آن، از ریشه درنیاورند، در فردای آزادی ایران که به احتمال زیاد قدرت سیاسی، بدست ملی گراها خواهد افتاد، قدرت به علاوه افکاری از آن نوع که مورد بحث قرار گرفت، در افراطی ترین وضعیت، به نازیسم که یک نژادپرستی خطرناک را نیز بطور بالقوه در درون خود دارد، تبدیل خواهد شد. این امر قادر خواهد بود قبل از هر چیز، خود ملی گرائی را از درون بپوساند. این همان اتفاقی است که هم برای کشورهای چپ و هم برای کشورهای اسلامی تندرو رخ داده و هر دو نوع آن تفکرات را از ریشه تخریب نموده است.


در اینها لازم است یک نکته را که در مقالات قبلی نیز مورد تأکید قرار دادم یادآوری کنم و آن این است که:   


" فاشیست خواندن ملی گرایان از طرف چپ ها و تجزیه طلبان، یا از بی اطلاعی آنها از مفهوم واقعی سیاسی آن کلمه است و یا آن را به عنوان یک ابزار ناسزاگوئی استفاده می کنند."

 



هویت ملی
در ارتباط با مقوله ملی گرائی باید توجه داشت که ملی گرائی به مفهوم بازگشت به گذشته نیست، بلکه گذشته را در زمان حال احیا کردن است. برای مثال:  تمرکز کتابهای درسی بر اشعار پندآموز حافظ، سعدی، نظامی، مولوی، فردوسی و .... وهمینطور احیا نمودن  موسیقی و رقصهای سنتی اقوام ایرانی، هنرهایی مانند نقالی و صنایع دستی ، همچنین آداب و رسومی که چند هزاره در مقابل هجوم بیگانگان دوام آورده، بزرگداشت عرفای نامدار و بلند آوازه و یا حتی احیای مکتب زرتشت بزرگ به عنوان تنها دین تمام عیار ایرانی و تحلیل و تفسیر افکار آنها، بازنگری در دلاوری های مردان و زنان نامدار آن سرزمین و احیای دیگر دستاوردهای دانشمندان و پادشاهان باستانی تا کنون، فارق از آنکه از کدام قوم ایرانی بوده اند. 


در تحقیقاتی که برای تهیه مقاله « چهار دوره تفکراتی در تمدن حاضر» به عمل آوردم به یک کشف بزرگ تاریخی دست یافتم که برای ایرانیان ملی گرا که به دنبال هویت تاریخی خود و ریشه های عمیق آن در تفکرات علمی و فلسفی باستانی هستند حکم یک برگ برنده را دارد. در اینجا فقط بطور خلاصه به این نکته اشاره می کنم که بنابر تحقیقات و اظهارات پیلینیوس اول(مسن تر) [3] و یک شرق شناس معرف به نام فوات سزگین [4]، یک فیلسوف و عارف بسیار برجسته ایرانی به نام اوستانس[5] استاد فیلسوفان ارشد یونانی از جمله دمکریت و افلاطون و همو اولین کسی بوده است که در مورد اتم به فیلسوفان یونانی آموزش داده است.


پلینیوس در یکی از کتابهای خود می نویسد: 

 

               " استانس که در دربار خشایارشاه اول دارای جایگاه رفیعی بوده است، نوشته های خود را به یونان باستان سرایت داده است. این نوشته ها بقدری مورد توجه بوده اند که به آنها لقب نوشته های جادوئی  (ملکوتی) داده بوده اند."

 

به ایرانیانی که در جستجوی ریشه های تاریخی خود هستند مطالعه این مقاله توصیه می شود. [ کلیک کنید]

 

در نتیجه هویت ملی، همه آن دستاوردهایی می باشد که به بخشی از آن فوقن اشاره شد. اینها همه مجموعن،  بدون در نظر گرفتن قومیت آن فرد، شناسنامه و هویت ملی هر ایرانی را تشکیل می دهد. برای مثال یک ایرانی می تواند با در نظر گرفتن هویت ملی، خود را چنین معرفی کند:


" من فرزند کورش کبیر، دانش آموخته مکتب " گفتار نیک- پندار نیک- کردار نیک "  زرتشت بزرگ و تربیت یافته عرفان باشکوه فردوسی ، سعدی، حافظ، نظامی  و ... هستم. " 


زیرا همه آن بزرگان در هر حال از اقوام مختلف ایرانی بوده اند.


با این همه باید در نظر داشت که احترام به داشته های ملی دیگر کشورها از لزوماتی می باشد که ملی گرائی و هویت طلبی ایرانی را در تعادل نگاه می دارد. 

در اینجا برای مدلل نمودن لزوم اجتناب از ورود به بحث هایی که در کسب نتیجه مطلوب در ایجاد یک ملی گرائی متعادل تأثیری ندارند، بخشی از پاسخ به یک سوال دریافت شده از یک خواننده در همین رابطه را بازتاب می دهم:


" ....در مورد ناسیونالیزم و فرق آن با ملی گرائی نیز باید بگویم، برای رسیدن به دمکراسی، حرکت و کنش لازم است و نه فلسفه بافی بی مورد. زیرا با وارد شدن به این مبحث، در واقع وارد کوچه ای خواهیم شد که تنگ و تنگ تر می شود و خارج شدن از آن ساده نیست. چرا باید گره ای را که می شود با دست گشود، با دندان باز کنیم؟ لذا فعلن به سادگی هر دوی این کلمات را به یک مفهوم می گیریم و جامعه شناسی خود را ارائه می دهیم. "  [از بخش پاسخ به سوالات]


 با سپاس و قدردانی از حوصله شما در مطالعه این سطور

پایان قسمت اول

مطالعه قسمت دوم


در قسمت دوم می خوانید:

 - باد تغییر

- نوع حکومت در ایران پسا استبداد

- در فردای تغییرات سیاسی در ایران

- یک تغییر خردمندانه یا هرج و مرجی دیگر

-  ملی گرائی ایرانی، خط سوم مابین چپ و راست

توجه شود به سوالات دریافتی در مورد این مقاله و پاسخ به آنها در انتهای همین صفحه



تحقیق و پژوهش: فرامرز تابش

کد مقاله در آرشیو پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان:  lgd ävhmd ljuhng hdvhkd _ox s,l nv ühdähi sdhsd üihk- rslj h,g  


 اسناد:


سند اول     [ از قسمت دوم مقاله «مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین» در بخش «نفوذ چپ در آمریکا با استفاده از قانون " اسب تروا»]

سند دوم     [ از مقاله ماکس و مارکسیسم زیر ذره بین- قسمت دوم]

سند سوم    [توجه شود به گرافیک های آماری در پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان]   

سند چهارم [ از مقاله « ناسیونالیزم مانعی در مقابل گلوبالیزم و تجزیه طلبی »]

 

زیرنویس ها:

[1]     [صرف نظر از ایسم های وابسته به این دو گروه]

[2]    [Sozialdemokratische Partei Deutschlands]

[3]    [پیلینیوس بزرگ ( ۲۳ - ۷۹ میلادی) Pliny the Elder (Plinius, der Älteren)   ]

[4]    [ Fuat Sezgin شرق شناس معروف ترک ]

[5]    [ Ostanes] 


 اولین سوال دریافتی  در مورد همین مقاله و پاسخ به آن

26.06.2023 

                                             

 سوال

 

این سوال خلاصه شده، و فقط اصل مطلب در اینجا آورده شده است.س

با درود
س...... شما در مغاله ملی گرائی ایرانی- خط سوم در جایگاه سیاسی جهان در قسمت اول مغاله به چپ های ملی گرا اشاره کرده اید و آنها را معرفی کرده اید. عزیز من یعنی نمی دانید که چپ با ملی گرائی مانند آب و روغن مخلوط نمی شود و این دو هیچ گونه ارتباطی به یکدیگر ندارند. به نظر من صحبت کردن از چپ ملی گرا یک مغلطه است.س


پاسخ

با درود
در ابتدا باید عرض کنم در مطلب شما چند اشتباه فاحش وجود دارد به شرح زیر:
س


اول آنکه: مقاله با ق نوشته می شود و نه با غ

دوم آنکه: من در هیچ کجای این مقاله از چپ های ملی گرا صحبت نکرده ام و طبعن آنها را معرفی ننموده ام. می توانید مجددن به آن مقاله رجوع کنید.س

سوم آنکه: مغلطه به مفهوم وارد کردن آرگومنت غلط به بحث برای اثبات مدعا می باشد که در این مورد، مطلقن صدق نمی کند زیرا من در این مورد هیچ بحثی را مطرح نکرده ام.س

با این حال احتمالن منظور شما این پاراگراف از آن مقاله است:
س

س  "  س..... خود کلمه سوسیالیسم نه تنها دارای هیچ گونه بار منفی نیست بلکه در صورتی که مجزا از کمونیسم و کلن چپ گرائی تعریف شود، دارای بار قوی مثبت نیز می باشد. از اینرو یک شخص عاقل و بالغ می تواند ادعا کند: " من یک سوسیالیست ملی گرا هستم" و ما نباید به این مسئله عکس العمل منفی نشان دهیم زیرا حتی اگر او یک چپ گرای متمایل به ملی گرائی باشد و یا یک راست ملی گرای حقیقی، در هر حال ملی گرائی اوست که باید مد نظر قرار گیرد. این امر در صورتی معتبر است که  این یک شعار نباشد. "س


همانطور که مشاهده می کنید در اینجا صحبت از سوسیالیست ملی گرا می باشد و نه چپ ملی گرا و من آن را در سطور بعد چنین مدلل نموده ام:س


س " در ریشه ای ترین حالت، سوسیالیسم به مراتب با ملی گرائی، به ویژه از نوع پادشاهی مشروطه، همسو و هماهنگ و قابل انطباق تر است تا با کمونیسم."س


و اما در سطر بعدی از همان پاراگراف، صحبت از یک چپ گراست که متمایل به ملی گرایی می باشد.س


 

این مورد را می توان چنین بررسی نمود:س
برخی از افراد ممکن است به هر دلیلی خود را چپ بدانند. برای مثال شخصی به علت مخالفت با آمریکا و یا تمایل به طبقه کارگری، خود را چپ تلقی کند که البته این روزها این امر فقط یک شعار است، زیرا همانطور که در مقاله «
کارل مارکس و مارکسیسم زیر ذره بین» توضیح داده ام، وضع کارگران در جوامع غربی به مراتب از اوضاع آنها در کشورهای چپ بهتر است. با این حال چیزی که باید بدانیم آن است که، آن فرد خود چپ پندار در یک وضعیت سفت، جامد و غیر قابل تغییر فکری قرار ندارد، زیرا تفکرات و حتی اعتقادات انسانها، همیشه در حال دگرگونی می باشند. این یک قانون ازلیست که امکان تصحیح افکار، اعمال و نیات را می دهد و کسب کمال نهایی را ممکن می سازد.س


باید در نظر داشت تمایل به هرچیز، به مفهوم شروع حرکت فکری میان دو نقطه می باشد. در ارتباط با بحث ما، از نقطه الف یا همان چپ گرائی به نقطه ب که ملی گرائی باشد. با این وصف وقتی صحبت از یک چپ گرای مایل به ملی گرائی مطرح        می شود، به این مفهوم است که آن شخص در حال تجربه یک دگرگونی فکری و عقیدتی می باشد. از این رو در قدم اول، خود را یک چپ می داند ولی با رسیدن به نقطه پایانی، خود را در یک هویت جدید، یا همان ملی گرایی می یابد. در این روند، فکت های زیادی موثر واقع می شوند.س 

این در حالی است که یک چپ ملی گرا به مفهوم آن است که، ضمن آنکه چنین شخصی به افکار چپ خود مانند جهان وطنی وفادار است، همزمان ملی گرا نیز می باشد و برای مثال به حاکمیت ملی و پاتریوتیسم نیز معتقد است و درست در این نقطه است که جمع اضداد پیش می آید که امری غیر ممکن است.  س


بنابر آنچه گفته شد، چپ گرای متمایل به ملی گرائی نه تنها ممکن است، بلکه هر روزه تعدادی از چپ های میانه رو به جبهه ملی گرایان می پیوندند.س
در انتها لازم است به این نکته مهم اشاره کنم که در پژوهشکده، تا نکته ای عمق آن سنجیده نشود عنوان نخواهد شد.
س

 

با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش



 دومین سوال دریافتی  در مورد همین مقاله و پاسخ به آن

03.07.2023 

                                               

سوال  


با درود فراوان به شما ....س
قبل از مطرح کردن مطلب خود، از شما صمیمانه و مصرانه تقاضا دارم، این مطالب را خلاصه نکنید، زیرا ممکن است، سوال کمی طولانی شود ولی مطرح کردن آن فقط و فقط به علت علاقه بنده به روشن شدن حقیقت است و اینکه لا اقل برخی از ایرانیان فعال در مدیای فارسی، روش خود را در تهیه مقالاتشان تصحیح کنند، زیرا در غیر اینصورت جامعه تعقل گرای ایرانی راه به جائی نخواهد برد.
س 
لازم است به شما بگویم که من و چند نفر از دوستان، تمام زوایای سایت پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان را می شناسیم و همه مقالات را در همه زمینه ها بدقت و حتی چند باره مطالعه نموده ایم و از طرف دیگر در مدیا نیز فعالیتهای مستقل خود را داریم.
س
حال مطلب آن است که: هر بار بعد از آنکه شما مقاله ای را انتشار می دهید، به ویژه در زمینه مسائل سیاسی، یک حرکت و جنبشی آشکار در مدیای فارسی زبان ایجاد می شود و همه بر حسب سطح سواد و با زبان خودشان در باره آن مطلب می نویسند، اما بدون ارائه سند.
س 
برای نمونه، بعد از انتشار مقاله شما در دو بخش به نام «ملی گرایی معتدل ایرانی- خط سوم در جایگاه سیاسی جهان» یک استاد دانشگاه که به عقیده بنده چپ گرا می باشد، تمام مطالب آن مقاله را در سخنرانی خود مورد استفاده قرار داد ولی همه را به رفقای خود ریفرنس داد. من برش هایی از آن ویدئو را برایتان فرستادم که البته می دانم آنها را انتشار نخواهید داد و حق هم با شماست. فقط برای اثبات آنکه آنچه می گویم عین حقیقت است. این شخص، عنوان آن ویدئو را
"ملی گرائی ....." انتخاب کرده بود.س 
حقیقتش را بخواهید هدف من حتی دفاع از پژوهشکده و مقالات آن نیست، بلکه چنین اعمال ناشایستی را برای یک استاد دانشگاه که در شبکه های تلوزیونی ...... و .... و ....... نیز صحبت می کند یک فاجعه می دانم.
س


این مطلب را شما می توانید به عنوان یک درد دل از وضعیت کنونی مدیای فارسی زبان در نظر بگیرید و حتی انتشار هم ندهید، اما مطلب من آن است که حداقل نظر خود را از چنین برخوردهای نادرستی عنوان بفرمائید و یا مقاله ای در آن باره بنویسید تا شاید به مرور زمان، حداقل در نسل آینده ریشه این برخوردهای غیر منطقی بخشکد.
س
ضمنأ خواهشمندم دلیل خود را برای عدم پذیرش مصاحبه با مدیای فارسی بیان کنید.
س
با عرض درود فراوان از زحمات شما


پاسخ


با درود
اول آنکه آنچه نوشته اید در قیاس با برخی مطالب دیگران که به یک کتابچه می ماند، چندان طولانی نیست، ولی در هر حال از عنوان کردن نام دیگران و هر آنچیزی که باعث شخصی شدن مسئله شود، خود داری می کنیم.
س 
ضمنن آن قطعات ویدئویی که ارسال فرموده بودید را مشاهده نمودم. باید بگویم دقیقن حق با شماست.
س 
در ارتباط با چنین کپی کاری هایی از زحمات دیگران، بدون دادن ریفرنس به اصل مقاله، باید بگویم این امر بطور قطع و یقین یک بی اخلاقی مسلم است و من هر از چند گاهی در ابتدای برخی مقالات که از اهمیت بیشتری برخوردار می باشند، این مسئله را مورد تأکید قرار می دهم.
س 
از نظر روانشناسی مورد نظر ما که برحسب
جهان بینی سیرکمال استاد الهی و برای اولین بار در جهان ارائه شده است، دلایل این بی اخلاقی ها مختصرن چنین است:س

س ۱- از آنجا که ایرانیهای فعال در سوشیال مدیای فارسی، تنها حدود چهار دهه است که با گسترش روز افزون پلتفرم های مدیایی و ایجاد تلویزیونهای فارسی زبان، امکان ابراز وجود و ارائه معلومات خود را یافته اند، از اینرو آنها را می توان در مرحله «اثبات خود» در نظر گرفت. بدیهی است که در این مرحله، نام فرد و یا پلتفرم دیگری را به عنوان ریفرنس نمی آورند زیرا نمی خواهند مخاطبین خود را به جائی دیگر ارجاع دهند. به عبارت ساده تر، هنوز شخصیت مطبوعاتی چنین افرادی شکل نگرفته است، از اینرو در پس ضمیر ناخودآگاهشان، از خود نامطمئن هستند.س

س ۲- ما ایرانیان جزو قدیمی های سیاره زمین محسوب می شویم. این بدان مفهوم است که بارها و بارها به زمین آمده، اندکی پیشرفت و یا پسرفت داشته ایم. اثرات معلومات ناشی از این آمد و شد که در سیستم کارمای خودیت حقیقی ما ثبت شده است، بر روی روان ما، نوعی خود بزرگ بینی ایجاد می کند که از یک طرف کارهای دستجمعی را برای ما سخت می کند و از طرف دیگر این خودبرتر پنداری باعث می شود، از هر راه و طریق ممکن، به اطلاعاتی دست یابیم که متعلق به دیگران است. زیرا از نظر روانی برای اثبات خود و این امر توهم آمیز که ما برتر هستیم، نیاز داریم در مطبوعات چنین القا کنیم که " من بهتر و بیشتر" می دانم. برای این افراد، هدف وسیله را صد در صد توجیه می کند. پس نیازی به ارائه ریفرنس صحیح نیست، زیرا در آنصورت از سکه خواهیم افتاد!!!س

س ۳- از آنجا که تلویزیونهای پر مخاطب دولتی به افراد کارشناس خود دستمزد می دهند، این افراد در اظهار نظرات خود، خود را ملزم به ارائه سند و یا ریفرنس نمی بینند، به دو دلیل:س


الف) آن شبکه تلویزیونی، برای اظهارات این افراد از آنها سند نمی خواهد.س
ب) این افراد می پندارند که با ارائه سند و ریفرنس، ممکن است آن شبکه به سراغ آن ریفرنس اصلی برود و این شخص، منبع درآمد خود را از دست بدهد.
س

حدود شش ماه پیش، به یک موزیک ویدئوی بسیار زیبا از عده ای دختران و پسران جوان هندی و پاکستانی برخورد نمودم که داستانی را به عنوان متن موسیقی زیبای خود انتخاب کرده بودند. با تلاش زیاد به اصل داستان که یک متن هندوپاکستانی  می باشد دست یافتم که «عبور از رودخانه چناب» نام داشت. در همان گیر و دار به فیلم نامه ای به زبان انگلیسی از خانم پروفسور لاکشمی برخورد نمودم به نام «عبور از رودخانه»[1] و از آنجا که مدت ها بود چهارچوب یک داستان کوتاه بخصوص را در ذهن داشتم، ترجمه تیتر داستان ایشان و آن گروه موسیقی یعنی «عبور از رودخانه» را برای داستانم انتخاب نمودم و در ابتدای داستان که هنوز آن را انتشار نداده ام تأکید نمودم که عنوان تیتر داستان را از آن دو منبع یاد شده گرفته ام، گرچه داستان من کاملن متفاوت از آن دو داستان بود.
س
باید توجه داشت که تا به حال ندیده ام که کسی ریفرنسی برای عنوان مقاله و یا داستان و کتاب خود ارائه داده باشد، اما من این امر را باعث وزین تر شدن یک مقاله، داستان و یا کتاب می دانم.
س


 

در مقاله ای به نام «نکاتی که در تهیه یک مقاله معتبر باید رعایت شوند» به این مسئله به عنوان یکی از نکاتی که باید مورد توجه قرار گیرد تا یک مقاله را بشود معتبر دانست، اشاره نموده ام.س


در جاذبه ای که مقالات پژوهشکده ایجاد می کنند می توان دو مسئله مهم را دخیل دانست:س

الف) صرف نظر از تکنولوژی که بطور روزافزون در حال پیشرفتی چشمگیر است، علم در همه زمینه های دیگر، از جمله در زیست شناسی، فیزیک، فلسفه و منطق، الهیات و متافیزیک به بن بست رسیده است.س 
ب) مقالات پژوهشکده که بر اساس
جهان بینی سیرکمال تهیه شده، انتشار می یابند، در همه زمینه ها آن بن بست ها را شکسته، راهگشا می باشند و درست به همین دلیل از جذابیت زیادی برای اهل خرد برخوردار هستند.س

در یک جمعبندی کوتاه می شود گفت:
س
س           " کار پژوهشکده اندیشه آنلاین آلمان، تولید فکر در زمینه های مختلف، بر اساس جهان بینی سیرکمال است که در هر حال و در هر صورت به استقرار نظمی نوین در جهان خواهد انجامید. در این میان حساسیت زیاد ما بر روی مقالات بخش  «علوم تلفیقی» می باشد. "س


 

من شخصن امید چندانی به تغییر روش در عملکرد برخی از متفکران ایرانی کنونی در مورد آنچه مورد نکوهش قرار گرفت ندارم، اما تصور می کنم که جوانان و نوجوانان و به ویژه فرزندان آنها در ایران آینده، این مسائل را مورد نظر قرار خواهند داد. در نتیجه مطالب و تحقیقات آنها وزین و قابل اعتنا خواهند بود.س
در مطالبی که متفکرین غربی ارائه می دهند به همه ریفرنس ها، بطور کامل اشاره می شود. چیزی که بطور کلی ما ایرانیان بنا بر دلایل یاد شده فوق با آن غریبه هستیم.
س


به نظر می رسید که ما ایرانیان در بیش از چهار دهه گذشته، به ویروس های فکری دیگری نیز مبتلا شده ایم که از قوه به فعل درآمده و برخی از ما را به کارهایی شنیع تر در جهان مدیا، به ویژه در ایران وادار نموده است. از آن جمله، پرداخت پول های کلان به افراد ادیب و نویسندگان حرفه ای، برای نوشتن کتاب به نام متقاضی که پرداخت کنند پول نیز می باشد.س
زد و بندهای سیاسی برای نخبه جلوه دادن افرادی که از نظر سطح سواد،
بسیار زیر حد متوسط می باشند از طریق قدرت رسانه های اصلی و حتی کوچکتر فارسی که برخی از آنها وابسته به قدرت های جهانی می باشند، یکی دیگر از پدیده های شوم این دوره است و البته بی اخلاقی های دیگر.س 
س                             " با این همه، من این امر را نه تنها مضر نمی دانم، بلکه باعث شکوفائی اندیشه در آینده ایران نیز قلمداد می کنم، زیرا ارزش خوبی و درستی را تنها می توان از تجربه کردن بدی و نادرستی شناخت."س



در آخرین کلام:س

 دلیل آنکه حاضر به مصاحبه با مدیای فارسی نیستم، صرف نظر از کمبود وقت که همیشه بدان گرفتار هستم، همه آنچیزی است که بیان شد، ضمن آنکه برای همه آن شبکه های خبری احترام قائل هستم و وجود آنها را با تمام کاستی ها و کژروی ها بطور کلی مفید می دانم، زیرا در هر حال باعث مطبوعاتی شدن فکر توده ایرانیان خواهند شد.س 

من فقط حاضرم در صورتی که عمری باقی باشد که بعید می دانم، با کمال میل در آینده که نسل جدید، قدرت مطبوعات را به دست خواهد گرفت، با آنها به گفتگو بنشینم، زبرا به قدرت فکر، درک مطلب و فهم تفاوت ها، درستکاری و صداقت آنها ایمان دارم و معتقدم:س

 س  " اکثر آنها، نسل نظم نوین خواهند بود که بطور کلی به ویروس های ذهنی ما دچار نمی باشند. آنها اخلاق مدار خواهند بود. "س


امیدوارم شما نیز به مقاله ای که از من درخواست نموده بودید رسیده باشید.
س 
با ادای احترام برای حس مسئولیت شما نسبت به پژوهشکده و حقیقت که از اعتقاد شما به
استاد الهی سرچشمه می گیرد.س

                        [1] Crossing the River                                                                                                                                 


با آرزوی موفقیت

فرامرز تابش



فایل صوتی-تصویری در یوتیوب 

بزودی

فایل صوتی برای نابینایان

Our playlists on YouTube Your suggestions and questions
Share by: